سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه



پایان نامه روانشناسی: نظریه مبادله اجتماعی

نظریه مبادله اجتماعی

در این نظریه پاداش ها و هزینه های موجود در تعاملات مورد توجه قرار می گیرد. افراد به دنبال مبادلات پاداش دهنده هستند  و تلاش کمتری را برای حفظ هزینه ها در مقایسه با پاداش ها می کند.اکثر مطالعات در مورد کیفیت تصمیم گیری در خانواده در توجیه علت و چگونگی تصمیم گیری از این نظریه استفاده نموده اند (لاسول و لاسول[۱]،۲۰۰۱،به نقل از زمانی منفرد،۱۳۸۵).

هرکس منابع شخصی مانند پول، دانش، استعداد، عاطفه، مهارت و … دارد که برای پاداش مناسب دیگران از این منابع استفاده می کند، چنین منابعی می تواند منبع قدرت در تصمیم گیری زوجین باشد. نظریه مبادله اجتماعی بطورگسترده ای برای کمک به زوجین در موقعیت های تعارضی استفاده می شود.  اکثر درمان های موفق شویی بر حداکثرسازی جنبه های پاداش دهنده روابط و به حداقل رساندن موانع تاکید می کنند. بر پایه این نظریه شرکت افراد در رابطه ای صمیمانه و ادامه دادن به ان تا زمانی پایدار است که از نظر پاداش ها و هزینه ها خشنود کننده باشد. بر این اساس اختلاف و نیتی شویی تابعی است از نرخ تقویت و تنبیه. شاید بهتر باشد تقویت /پاداش را خشنودی و تنبیه/ هزینه را ناخشنودی بنامیم. بنابراین بر اساس این نظریه افراد می خواهند خشنودی را به حداکثر و ناخشنودی را به حداقل برسانند (برنشتاین ،۲۰۱۰ ).

انتقادی که به این نظریه وارد شده این است که همه موضوعات در قالب این نظریه توجیه نخواهد شد. جنبه های بسیاری از روابط به نظر می رسد که مبتنی بر عوامل پیچیده ای باشند که غالباً فراتر از هوشیاری طرفین باشد (لاسول و لاسول،۲۰۰۱؛به نقل از زمانی منفرد،۱۳۸۵).

راسبالت مهمترین عامل موثر در رضایت مندی شویی را میزان پاداش و هزینه موجود در رابطه مطرح می کند. به نظر وی اکثر افراد رضایت مند پاداش زیاد و هزینه کم را گزارش می دهند.اگر برای طرفین رابطه سودمندی داشته باشد و ارزوها و انتظارات انها مطابقت کند رضایت مندی را تحت تاثیر قرار می دهد.اگر رابطه ای سودمندی زیادی برای طرفین داشته باشد ولی انها احساس کنند که بطرز غیرمنصفانه ای تهدید می شوند رضایت مندی کامل احساس نخواهد شد.به نظر متخصصین روابط ناقرینه که در ان تعادل بین پاداش و هزینه های طرفین وجود ندارد در مقوله تعارض مبادلات قرار می گیرد (تیلور، سیرز و پیلاو[۲]،۲۰۱۱).

نظریه مبادله اجتماعی مبتنی بر یک مدل اقتصادی از رفتار انسان است. فرض اساسی در نظریه فوق این است که روابط با پاداش بیشتر و هزینه های کمتر، تعارض کمتر ایجاد خواهد کرد و دوام بیشتری خواهند داشت.شواهد قابل توجهی نشان داده اند که دوام یک رابطه با سطح کلی پاداش های موجود مرتبط می باشد (رکازین[۳]،۲۰۰۵؛به نقل از زمانی منفرد، ۱۳۸۵).

از طرف دیگر مطابق با اصول یادگیری انتظار می رود که تعاملات رضایت مندتر تکرار شود و تعاملاتی با رضایت مندی کمتر اجتناب شود. نتیجه یک تعامل می تواند بر حسب پاداش ها و هزینه های رابطه توصیف شود. به نظر متخصصین اگر هزینه ها بیش از پاداش ها باشند فرد رابطه را ترک کرده یا به ان خاتمه خواهد داد.بررسی های انجام شده نشان می دهد که رضایت مندی شویی به میزان پاداش های کسب شده برای هر یک از طرفین بستگی دارد و به ویژگی های اجتماعی مربوط نمی شود.

کامو[۴] (۱۹۹۳) در بررسی روی زوج های ژاپنی و امریکایی متوجه شد که میزان پاداش از تعامل شویی در هر دو گروه بطور مساوی عامل مهمی در رضایت مندی محسوب می شود (فلیپ ، برنشتاین؛۲۰۱۲).

 

۴-۳-۲-۲-نظریه ارتباطی

در این مبحث به نظریه مشاوره واتزویک[۵] (۱۹۷۰)رویکرد ارتباطی در رابطه با اختلاف های شویی  اشاره می شود.

واتزویک و همکارانش درباره حیطه بازخورد،صحبت کرده اند، رابطه توسط الگوهای ارتباطی پویا همچنان باقی می مانند.حتی وقتی عنوان تغییر می کند. هر ارتباط هم پاسخ به یک محرک است و هم یک محرک جدید که به منظور حذف یک پاسخ طراحی می گردد. الگوی بازخورد در شکل زیر نشان داده شده است (به نقل ازابراهیمی،۱۳۸۵).

محرک

پاسخ

محرک   پاسخ                                                        پاسخ       محرک

پاسخ

محرک

 

بر طبق این الگو هر پاسخی هم زمان محرکی است که پاسخ یا واکنش دیگری را برمی انگیزاند.بازخورد مثبت، هر نوع ارتباطی است که منجر به تغییر رابطه می گردد و بازخورد منفی هر ارتباطی است که تغییر در رابطه و درک ایجاد نکند. رفتار هر فرد بوسیله رفتار دیگری متاثر شده و یا  تاثیر می گذارد زیرا ارتباط مداوم است. واتزویک و همکاران ۵ واقعیت را در نظریه خود مطرح نموده اند که به شرح زیر است:

واقعیت اول

شخص نمی تواند ارتباط برقرار نکند.این واقعیت بیان می کند که تمامی رفتارها نوعی ارتباط است و به عبارت دیگر از انجایی که چیزی به عنوان غیررفتار وجود ندارد چیزی به عنوان غیر ارتباط نیز وجود ندارد،هر کوششی جهت اجتناب و احتراز از رفتار غیرممکن است.

 

واقعیت دوم

هر پیامی دو سطح (محتوا و رابطه) دارد، محتوای یک پیام ، اطلاعات کلامی است و سطح رابطه اطلاعاتی است در مورد رابطه بین مردم که دخیل هستند.سه نوع پیام در سطح رابطه وجود دارد.

۱- تایید کردن،تصدیق کردن

۲- تصدیق نکردن

۳- دفع کردن

پیام ثابت و تایید شده موافقت با پیام فرد دیگر در مورد رابطه است، پیام تصدیق نشده به فرد دیگر می گوید که او وجود ندارد و پیام دافعه، مخالف با پیام فرد در مورد رابطه است. همیشه یک پیام چند پاسخ در سطح رابطه اش دارد ، وقتی سطح محتوا و سطح رابطه یک پیام گیج و الوده (مختل) می شود و یا متضاد هستند مشکل ایجاد می شود.

واقعیت سوم

نقطه گذاری ،الگوهای ارتباطی را نظم داده و برای پیشبرد روابط حیاطی است.از نظر فرد سوم شخص، ارتباط ممکن است بدون وقفه به نظر برسد اما شرکت کنندگان ترتیبات را به طور دلخواه تعیین می کند که اغاز و پایانی را داشته باشد،این تصمیمات دلخواه نقطه گذاری نامیده می شود، اگر دو نفر ارتباطی را به نحو گوناگونی نقطه گذاری کنند در روابطشان مشکل ایجاد خواهد شد.

واقعیت چهارم

دو نوع ارتباط مقایسه ای و شماره ای وجود دارد، ارتباط مقایسه ای غیر کلامی است و شامل حرکات بدن ، کیفیت صدا و سروصدای عیرکلامی، استفاده از فضای اجتماعی و شخصی می شود. ارتباط شماره ای کلامی است که منطقی تر، انتزاعی تر و پیچیده تر از ارتباط مقایسه ای است.

واقعیت پنجم

دو نوع تعامل متقارن و مکمل وجود دارد ، تعاملات متقارن با یکسان بودن وجود اختلاف ناچیز ما بین طرفین ارتباط معین می شود، تعاملات مکمل تعاملی است که نشان دهنده حداکثر اختلاف بین دو نفر مورد بحث است و گاهی از انان به عنوان یم نفر در موقعیت بالا و دیگری در موقعیت پایین یاد می شود. باید توجه داشت که تعاملات متقارن و مکمل اگر در مواقع مناسب بکار روند تعیین کننده ارتباط سالم و درست هستند (ابراهیمی ،۱۳۸۵).

[۱] Lasoul & Lasoul

[۲] Tailor , Seyrez & Pillaw

[۳] Reckasin

 


منابع پایان نامه روانشناسی و مقاله با موضوع : حل مسئله

حل مسئله

اغلب مشکلات شویی از نداشتن یا به کارنبستن مهارت‌های ارتباطی ناشی می‌شوند و حل مسأله ازجمله مهارت‌های سازنده‌ای است که می‌تواند مشکلات رابطه‌ای همسران را کاهش دهد. همچنین آگاهی زوجین از طبیعی بودن اختلاف‌ها و تفاوت‌های زن و شوهر و نگریستن به تعارض به عنوان یک مسأله و چالش برای حل‌کردن و نه یک عامل تهدیدکننده و مخرب می‌تواند در حل اختلافات آنها کمک بسزایی محسوب شود.

دانلود مقاله و پایان نامه

صاحب‌نظران یکی از مهمترین مشخصه‌ های موقعیت‌های مسأله‌آفرین ازجمله تعارض همسران را واکنش هیجانی افراد می‌دانند. آنها عقیده دارند اولین قدم در کلیه مسایل زندگی مگر ساده‌ترین آنها مکث کردن و فکر کردن» است. اگر افراد در هنگام مواجهه با مشکل فوراً پاسخ دهند ممکن است وقت کافی برای پاسخ‌های شناختی باقی نگذارند، پاسخ‌هایی که به شخص در انتخاب سلسله اقدامات مؤثر کمک می‌کنند (دیویسون و گلدفرید[۱]، ۱۳۷۱؛ ترجمه ). لذا شیوه حل مسأله می تواند در بروز واکنش‌های هیجانی زوجین مؤثر باشد. در پایان با توجه به مؤثربودن شیوه آموزش حل مسأله در کاهش تعارض همسران شهر اصفهان، توصیه می‌شود سایر مشاوران و رواندرمانگران خانواده و ازدواج نیز از این شیوه استفاده کنند

عدم توافق موجود بین زوج ها نه تنها غیر عادی است بلکه اگر ساختارمند حل شود باعث تحکیم رابطه می‌شود. غم، تنش و بروز خشم بین زوج ها گریز ناپذیر است. منبع این اختلاف‌ها می تواند تقاضاهای غیر واقع بینانه و غیرمعقولانه، انتظارات کشف نشده و موضوعات حل نشده یکی از زوج ها باشد. حل کردن تعارض ها، احتیاج به صداقت و شوق برای درک دیدگاه همسر دارد، حتی اگر بسیار زمان بر باشد.ارتباط سالم موضوع حساسی است به خصوص وقتی موضوع تصمیمات ما در مورد روابط شویی، دوره کار، ازدواج و تشکیل خانواده باشد.

حل مسئله بر یک فرآیند رفتاری شناختی یا آشکار دلالت دارد که پاسخهای بالقوه مؤثر برای موقعیت مشکل را فراهم می‌کند. احتمال انتخاب مؤثرترین پاسخ را از میان پاسخهای متعدد، افزایش می‌دهد.برنامه حل مساله به دو مرحله تقسیم می‌شود.

۱- شناسایی مشکل

۲- حل کردن مشکل

در مرحله اول فرد تلاش می‌کنند شناخت متقابلی از مشکل بدست آورند. در این مرحله مهارتهای مختلفی مورد نیاز است. شریکها باید مهارتهای تصریح رفتاری، بیان احساس و مهارت گوش دادن فعال را داشته باشند. در مرحله دوم، انتخاب و اجرای یک راه‌حل مهمترین کار است.با سازماندهی حل مساله به این دو مرحله و مراحل فرعی مختلف، می‌آموزیم که این فرآیند جدید نظامدار و کنترل شده است. با این ذهنیت، برنامه ارائه شده در قسمت بعدی تلاشی است برای سازماندهی کوشش‌های حل مساله جهت استفاده در جلسه درمان و خانه.

۱– شناسایی مشکل

مرحله ۱: انتخاب زمان و مکان مناسب برای حل مساله

قبل از هرگونه تلاش برای حل مشکل، زن و شوهرها باید ابتدا محیطی پیدا کنند که بحث و بررسی صریح موضوعات را تسهیل نماید، همچنین زمان حل مساله نیز باید مناسب باشد.

مرحله۲: ثبت جلسات حل مساله

چهار نوع اطلاعات مهم حاصل  از جلسه حل مساله وجود دارد که می‌بایست در دفترچه یادداشت زن و شوهر ثبت شود:‌تاریخ،‌ مشکل بحث شده، پیامد به دست آمده و امضای زن و شوهر.

مرحله ۳: تعریف دقیق مشکل

اولاً شریکها  باید به خاطر داشته باشند تا به حقایق پایبند باشند. دوم، شریکها باید تلاش کنند بیشتر از یک مشکل را در هر بار بحث نکنند. سوم در نظر داشته باشند مشکلاتی را که در حال حاضر اتفاق افتاده است یا به طور بالقوه در آینده نزدیک بروز می‌کند، بحث کنند.

۲- حل مشکل

مرحله ۴: پذیرفتن مشکل و حرکت در جهت یافتن راه‌حل

افراد به منظور اینکه مساله‌گشای خوبی باشند، باید ابتدا یاد بگیرند گوش کنند و نظر و احساس همسرشان را بپذیرند. سپس به اتفاق همدیگر می‌توانند این سئوال مهم را مطرح کنند. (برای حل این وضعیت چه کاری می‌توان کرد؟)

مرحله ۵: راه‌حل مشکل مستم تصریح هدف است

شریکها جهت حل مشکل خوشان ابتدا باید بدانند برای چه هدفی می‌کوشند. بنابراین اهداف باید عینی باشند و به صورت صریحی عنوان شوند تا به خوبی دریابیم به این هدفها دست یافته‌ایم یا نه و آیا این اهداف برای هر دوی  آنها قابل پذیرش است و سرانجام اینکه هدف باید عملی باشد.

مرحله ۶: در نظر گرفتن طبقه وسیعی از راه‌حل‌های احتمالی

بعد از ارائه اهداف شریکها باید راه‌حلهای بسیار مختلفی را برای حل مشکلات جستجو کرده و در نظر بگیرند مهمترین مساله این است که افراد باید در ارائه و مطرح کردن راه‌حلهای احتمالی به طور کلی عاری از تعصب بوده و سعه صدر داشته باشند. آنها باید خلاق باشند، راه‌حلها را فهرست‌بندی نمایند بعد از آن به صورت منطقی ارزیابی می‌شوند.

مرحله ۷: انتخاب یک راه‌حل با توافق طرفین

شریک ها چطور تصمیم می‌گیرند که کدام راه‌حل باید انتخاب شود؟ پاسخ این است که آنان باید با هم به توافق برسند به منظور دستیابی به بهترین راه‌حل‌ها برای مشکلات زن و شوهر هر دو باید موافقت کنند تا حدی در موضع‌شان تعدیل به وجود آورند که نیازهای  همسر و خود را با وضعیت تطبیق دهند.بهبود مهارت‌های حل مساله یکی از رویکردهای درمانی متفاوتی است که برای تسهیل تعامل مؤثر زن و شوهر در دسترس می‌باشد. هدف درمان برای زن و شوهر این است که در نهایت درمانگران خود باشند.همچنین مهارت‌های که آنان کسب می‌کنند می‌تواند در مورد طبقه وسیعی از مشکلات که به‌طور غیرقابل اجتنابی در روابط دراز‌مدت اتفاق می‌افتند به کار برده شوند.

۳-۲-۲-نظریات سبب شناسی تعارض شویی

در این قسمت محقق به نظریات روانشناختی که شامل روان تحلیلی، رفتار شناختی و نظریه مبادله اجتماعی است اشاره می کند.

۱-۳-۲-۲- رویکرد روان پویایی (روان تحلیلی)

امروزه نظریه روان پویایی یا همان روان تحلیلی به عنوان اساس . پایه نظریه های مشاوره و روان درمانی،نوین شناخته شده است. در واقع اگر بخواهیم این نظریه را شرح دهیم باید به پایه گذار اصلی ان یعنی زیگموند فروید و نظریه وی هم اشاره ای کنیم. فروید پس از سال ها مطالعه و تاثیر گرفتن از نظریات یکی از دانشمندان بزرگ قرن نوزدهم به نام ارنست بروک روانشناسی پویا را خلق کرد. در این روانشناسی تبدیل و تبادل انرژی در درون شخصیت ادمی مورد مطالعه قرار می گیرد( ساعتچی، ۱۳۸۲).

روانشناسی فرویدی نوعی روانشناسی نیروهای متعارض است که جزئی از طبیعت دوگانه فکر انسان می باشد. طبیعت دوگانه و متعارض ذهن را می توان به دو بخش هشیار و ناهشیار تقسیم کرد. از دیدگاه فروید این نوع دوگانگی ادمی را به دلیل انکه در جامعه زندگی می کند می توان به دو حالت ،یعنی انسان به عنوان حیوانی زیستی و انسان به عنوان موجودی اجتماعی تقسیم کرد. بوسیله همین تعارض های موجود بین هشیار در مقابل ناهشیار و تعارض های موجود بین هوشیار در مقابل ناهشیار و تعارض های نوجود بین نیروهای محرک زیستی در ادمی و نیروهای معتدل سازنده اجتماعی در محیط است که شخصیت فرد رشد پیدا می کند، فرهنگ پذیری به وقوع می پیوندد و شخص ارزش ها را کسب می کند (جورج و همکاران[۲]، ۲۰۰۴،به نقل از خطیبی زاده،۱۳۸۸).

در رویکرد روان پویایی، برگذشته فرد و تعارض های درون روانی وی تاکید می شود. این دیدگاه نه تنها به گذشته و تجربیات شخصی اهمیت می دهد بلکه به خانواده نیز به عنوان یک واحد مهم نگریسته می شود بر اساس این دیدگاه عوال ناهشیار بر تمامی جنبه های شویی تاثیر دارند. در انتخاب همسر در مشکلاتی که در خلال زندگی مشترک ایجاد می شود و در چگونگی حل انها (احدی،۱۳۸۲).

بر اساس این رویکرد  درون فکنی های بیمارگونه افراد نیز در بروز اختلاف های شویی موثر است. در این نظریه هدف عمده در کار با اعضای خانواده کمک به انها برای کسب بینش نسبت به رفتار متقابل یکدیگر است. در این روش درمانی اعضای خانواده به تداعی ازاد تشویق می شوند تا افکارشان  را ازادانه و بدون سانسور به زبان اورند. درمانگران پیرو روان پویایی در مقایسه با درمانگران مکاتب دیگر معمولاً تفسیرهای کمتری به عمل می اورند، سولات کمتری می پرسند و مداخله فعالانه کمتری دارند (احدی،۱۳۸۲).

 

۲-۳-۲-۲-رویکرد رفتاری- شناختی

این رویکرد براین فرضیه اساسی استوار است که هر کدام از زوج ها مجموعه ای از باورهای اساسی درباره ارتباطات صمیمی دارند که آنها را در رابطه شویی نیز وارد می کنند.

مطابق با این دیدگاه برداشت زن و شوهر از رفتار یکدیگر بیش از خود رفتار اهمیت دارد. زیرا انسان به برداشت ها و نتیجه گیری های خود حکم واقعیت محض یا حقیقت را می دهد و به ان به عنوان فرض هایی که باید ازمون شوند نگاه نمی کند.به عبارت دیگر در این رویکرد تاکید بر این است که چگونه زوج ها رفتار یکدیگر را تفسیر می کنند و ان را مطابق با محتوای شناختی خود ارزیابی کرده غنا می دهند و در نهایت چگونه رفتارهای همسر خود ر ناشی از خودخواهی یا بی نزاکتی تعبیر می کنند. پیامد چنین برداشت و تفاسیری بروز رفتارها و واکنش های تهاجمی نسبت به طرف مقابل یا کناره گیری از اوست. در این موقعیت کسی که مورد حمله قرار گرقته نیز خود را مستوجب مجازات ندانسته، با حمله پاسخ داده و یا به سهم خود بیشتر فاصله می گیرد و بدین ترتیب تبادل رفتاری بیزار کننده بین زوجین افزایش می یابد (اپشتاین و شینگر[۳]،۲۰۱۲).

اپشتاین و ایدلسون[۴](۲۰۰۹) دریافتند که میزان باورهای غیرواقع بینانه درباره رابطه شویی پیش بینی کننده نیرومندی برای پریشانی زندگی شویی و انتظارهای منفی از درمان است و در نتیجه پیشنهاد می کنند که برنامه های درمانی برای رفع ناکارامدی رابطه باید مبتنی بر بارسازی شناختی فهرستی از باورهای غیرواقع بینانه رابطه شویی را فراهم اورده اند. این پرسش نامه ۵ باور را بررسی می کند.

۱- عدم توفیق ویرانگر است.

۲- از همسران انتظار می رود فکر خوان باشند.

۳- همسران نمی توانند تغییر کند.

۴- کمال جویی در رابطه جنسی.

۵- انعطاف ناپذیری نقش جنسیتی (یعنی، ن و مردان از لحاظ نیازهایشان در رابطه شویی متفاوتند.) (برنشتاین[۵]،۲۰۰۵ ،به نقل از جعفری،۱۳۸۴ ).در واقع این نظریه به این مسئله اشاره دارد که این گونه باورها با سازگاری شویی همبستگی منفی دارد.البته همانطور که از عنوان این نظریه پیداست، رویکردی رفتاری – شناختی است. ساختار نظریه اولیه این رویکرد بر اساس تبادل اجتماعی است (تی بک و کلی،۲۰۱۰).

تی بک فرض می کند رابطه اجتماعی نتیجه در دسترس بودن تقویت و دو سویه بود. رضایت از ارتباط در زوجین ان شکل می گیرد و ادامه می یابد. رضایت از ارتباط در زوجین و احساس صمیمیت از تقویت فوری رفتار هر همسر بوسیله رفتار متقابل مثبت از سوی همسر دیگر بوجود می اید. امروزه ثابت شده است که این فرضیه تقابلی اشتباه است. روابط شاد دوسویه نیستند و یا حداقل در کوتاه مدت این گونه نیستند بلکه در عوض همسران شاد تمایل به پاسخدادن به رفتارهای همسرشان را ندارند و مثبت بودن راحتی زمانی که متقابل نباشد حفظ می کنند (جکوبستن و همکاران[۶]،۱۹۸۲؛به نقل از جعفری ،۱۳۸۴).

تقابل منفی ویژگی اصلی اختلال در ارتباط است. رفتارهای زوج ها رضایتمندند در کوتاه مدت شبیه حساب بانکی است. رفتار مثبت یا منفی تحت تاثیر اعتبار ارتباط معنا پیدا می کند.زمانی رفتار منفی متقابل است که اعتبار پایی باشد. سرانجام تداوم رفتار منفی در بیشتر مواقع اعتبار رابطه را پایین می اورد.البته نه در همه ارتباطات بلکه تجربه طولانی رفتار مثبت همسر منحجر به تحمل بیشتر امور منفی خواهد شد.درمانگری شناختی رفتاری برای افزایش رضایت شویی زوجین فنون و روش هایی را بکار می برند که شامل: اموزش مهارت های حل مساله، اموزش کاهش تعارض، اموزش ابزار وجود، اموزش مهارت گوش کردن، اموزش مهارت حرف زدن و ابراز عشق و علاقه و بهبود رفتار جنسی می شود (برنشتاین ،۲۰۱۰)

[۱] Davidson & Golfrid

[۲] Jeorj & et al

[۳] Shelsinger & Epeshtain

[۴] Epeshtain & Idelsson

 


دانلود پایان نامه روانشناسی : تعارض تعارض شویی

تعارض شویی

تعارض به طور طبیعی در تمام زمینه‌های شغلی،تحصیلی، خانوادگی، ازدواج و در سطح فردی و جمعی روی می‌دهد. روابط خانوادگی فشرده‌ترین موقعیت برای تعت بین فردی است. روابط عاطفی و عاشقانه زمینه را برای محک زدن جدی مهارتهای آموخته شده برای زندگی مهیا می‌کنند. در ارتباط بین افراد تعارض وقتی بروز می‌کند که فرد بین اهداف،نیازها، یا امیال شخصی خودش و اهداف، نیازها و امیال شخصی طرف مقابلش ناهمسازی و ناهمخوانی می‌بیند (پریوت و روبین[۱] ،۲۰۰۳؛ به نقل از وانگ[۲] ،۲۰۰۶ ). به طورکلی، طراوت و سلامت خانواده تا اندازه‌ای به میزان تعارض در خانواده و نوع تعارضی که تجربه می‌کنند، بستگی دارد. تعت در خانواده اغلب منجر به استرس می‌شود، می‌تواند پیش بینی کننده شروع افسردگی، اضطراب و بسیاری از بیماریهای جسمی و روانی باشد. (اورهوسلر و آدامز[۳] ، ۲۰۰۵ )

دانلود پایان نامه

زیگرت و استمپ[۴] (۲۰۰۹) اثرات”اولین نبرد بزرگ” را در روابط عاشقانه بررسی کردند و پی بردند که برخی زوجها برنده و عده ای بازنده اند. آنها نتیجه گرفتند که”تفاوت بزرگ بین برندگان و بازندگان در شیوه درک و اداره تعارض توسط آنها بود”. ویلموت[۵] (۲۰۰۵) خاطر نشان می‌کند: ” آنچه که در مقیاس وسیع، طول عمر رابطه را معین می‌کند این است که طرفین رابطه تا چه اندازه با موفقیت از برهه‌های تعارض می‌گذرند”. به عقیده کومستاک و استرزیزویک[۶] (۲۰۰۳ ) این وجود یا نبود تعارض نیست که”کیفیت ازدواج” را تعیین می‌کند بلکه طرز اداره موقعیتهای تعارض آمیز است که کیفیت رابطه شویی را تعیین می‌کند. بنابراین، مهارت کلیدی در روابط متعهدانه دراز مدت، مدیریت تعارض است (ویلموت و هاکر[۷]،۲۰۱۰)

وقتی تعارض بروز می‌کند، طرفین رابطه دست بکار می‌شوند تا با اقدام برای برطرف کردن آن دوباره آرامش را به رابطه بازگردانند. تجارب، دانش، باورها و ارزشهای افراد شیوه‌های مختلفی را برای حل تعت پیش روی آنها می‌گذارد.‌ این شیوه ها به سبکها و تاکتیکهای حل تعارض” موسومند (ویلموت و هاکر ،۲۰۱۰).

سبکهای حل تعارض در واقع پاسخهای الگوبرداری شده یا مجموعه ای از رفتارند که افراد در هنگام تعارض به کار می‌برند. تاکتیکها در واقع حرکات فردی هستند که افراد انجام می‌دهند تا نظرکلی خود را پیش ببرند. بنابراین، سبکها تصویر بزرگتری را ارائه می‌دهند. درحالی که تاکتیکها قطعات ارتباطی خاص این تصویر بزرگتر را توصیف می‌کنند. با این حال، وقتی این تاکتیکها به دفعات بسیار زیادی بکار می‌روند، تبدیل به سبک یا پاسخ الگوبرداری شده می‌شوند (ویلموت و هاکر،۲۰۱۰).

دگرگرن سازی تعارض به تغییر مفهومی ویا ادراکی در یکی یا بیش از یکی از طرفین رابطه متکی است. برداشت یا تصور” ، هسته اصلی واکاوی تعت است. در تعت بین فردی، افراد طوری واکنش نشان می‌دهندگویی‌که در اصل اهداف متفاوتی دارند، برخی منابع به اندازه کافی وجود ندارند و طرف مقابل در واقع پا در راهی می‌گذارد که انگار که در حق دیگری لطف می‌کند. گاهی مواقع، باور بر این است که این شرایط واقعی است اما مقایسه اینکه چه چیزی واقعی است و چه چیزی از نظر شخص درست است، مبنای تحلیل تعارض را شکل می‌دهد(همان منبع)

مداخلات آموزشی و درمانی متعددی برای حل تعت شویی صورت گرفته است. برخی بر عوامل شناختی نظیر الگو‌های اسنادی و یا باورهای غیر منطقی عام یا خاص رابطه تاکید کرده اند (برای نمونه الیس و هارپر[۸] ،۱۹۷۵؛اپستین و ایدلسون[۹] ،۱۹۸۱؛ الیس و گریگر [۱۰]، ۱۹۷۷؛رومانس و دبورد[۱۱]، ۱۹۹۶؛ به نقل ازبهاری و سیف،۱۳۸۴). زیرا این باور وجود دارد که درک پویاییهای شویی و تغییر رابطه اهمیت زیادی دارد (برای نمونه، بوکام[۱۲] ،۱۹۸۱؛اپستاین ،۱۹۸۲؛ به نقل از اعتمادی،۱۳۸۴) و برخی نیز تبادلات رفتاری شویی و یا عوامل رابطه‌ای نظیر مهارتها را کانون مداخله خود قرار داده اند (برای نمونه،جاکوبسن و مارگولین[۱۳] ، ۱۹۷۹ ؛به نقل از برنشتاین و برنشتاین[۱۴] ،ترجمه سهرابی۱۳۸۷). عده ای نیز بر هیجانها و یا بر سیستم شویی تاکید کرده اند.

[۱] Privet & RObin

[۲] Wang

[۳] Orhosler & Adamss

[۴] Zigert & Stamp

[۵] Wilmot

[۶] Ckomestak & Stersizowick

[۷] Wilmot & Hacker

[۸] Allis & Harper

[۹] Apestin & Idelson

[۱۰] Allis & Geriger

[۱۱] Romance &Debord

[۱۲] Boockam

 


پایان نامه روانشناسی : تعارض تعارض شویی

 

در دهه حاضر مطالعات علمی پیرامون تعارض شویی توجه زیادی را به خود جلب کرده است. در مقایسه با یافته های علمی دهه های گذشته در این دهه حجم زیادی ازمطالعات به جنبه های مختلف تعارض شویی اختصاص داشته است. درک کیفیت و ارزش ازدواج وسیله ای برای درک اثرات ان بر روی تمام فرایندهای داخلی و خارج خانواده است. دلایل معقول و منطقی مطالعه برروی جزییات تعارض شویی، درک محدودیت ان در عدم سلامت خانواده و اشخاص ،اهمیت ان برای جامعه در حالیکه ازدواج های موفق شکل می گیرد، دست کشیدن از جرم و نیاز به گسترش مداخلات تجربی برای زوجین به منظور جلوگیری یا کم کردن فشارهای شویی و طلاق است (برادبری و دیگران[۱]، ۲۰۰۷،به نقل از نظری، ۱۳۸۷).

رابطه شویی و زندگی مشترک مانند هر رابطه دیگری دارای جنبه های مثبت و منفی است.صمیمیت و مشارکت از جنبه های مثبت آن و ناسازگاری و عدم رضایت از جنبه های منفی آن به حساب می اید (فینچام۲۰۱۱[۲]).

از نگاه ترمن[۳](۲۰۰۷،به نقل از شیخی،۱۳۸۸) عدم ثبات و استواری عواطف در زندگی شویی موجب ناخرسندی و تعارض می گردد که تاثیرات سوء آن بر کودکان غیر قابل انکار خواهد بود . هنگامی که دو نفر به عنوان زن و شوهر با یکدیگر زندگی می‌کنند تعارض به وجود خواهد آمد. در تعامل‌های بسیار طبیعی زن و شوهر، مواقعی هست که اختلاف‌هایی به وجود می‌آید و یا نیازها برآورده نمی‌شوند، در نتیجه، هر دو شریک نسبت به هم احساس خشم،  ناکامی و نیتی می‌کنند. بنابراین اگر تعارض به وجود می‌آید، زن و شوهر باید برای آن آماده شوند. این آمادگی باید نه تنها بر حسب توانایی برقراری ارتباط مؤثر باشد بلکه با توجه به انجام راهبرد حل مساله به شیوه نظامدار که ساختار و نظمی برای جلسات حل تعارض فراهم می‌آورد، به وجود آید.

مهمترین عامل و شاخص تعیین کننده کیفیت ازدواج نوع رابطه بین زن و شوهر است و یکی از عوامل مهم در هر رابطه شویی رضایت خاطری است که زن و شوهر از ان احساس می کنند (همان منبع).

رابطه شویی رضایت بخش تاثیر زیادی بر سلامت روانی و رشد شخصی زوجین و فرزندان انان دارد. میزان رضایت خاطر از رابطه شویی روی ارسال و دریافت پیام تاثیر می گذارد. شوهری که از ازدواج خود ناراضی است به حوادث منفی زندگی توجه می کند و از پیام همسرش برداشت منفی می نماید در حالیکه شوهر راضی برداشت هایی مثبت دارد.

وقتی زوجین به طور پیوسته دچار مشکل می­ شوند می­توان آن­ها را در چند علّت ردیابی کرد. تعارض زمانی به وجود می ­آید که زوجین به دلیل همکاری و تصمیمات مشترکی که می ­گیرند درجات مختلفی از استقلال و همبستگی را نشان می­ دهند که این تفاوت­ ها را می ­توان روی یک پیوستار از تعارض خفیف تا تعارض کامل طبقه­ بندی کرد (لانگ[۴]، ۲۰۰۸). از نظر گلاسر[۵] (۲۰۰۰، به نقل از قربانی، ۱۳۸۴)تعارض شویی ناشی از ناهماهنگی زن و شوهر در نوع نیازها و روش ی آن، خودمحوری، اختلاف در خواسته­ ها، طرحواره­ های رفتاری و رفتار غیر مسئولانه نسبت به ارتباط شویی و ازدواج است (گلاسر،۲۰۰۰؛ فرحبخش، ۱۳۸۳). یکی دیگر از این عوامل مهم، مبهم و نارسا بودن ارتباطات به صورت غیر مستقیم است. در خانواده­ های آشفته اصولاً ارتباطات غیر کلامی به شکل کاملاً منفی احساس و ابراز می ­شود ( ، ۱۳۸۹). همچنین از مهمترین مسائلی که زوجین با آن دست به گریبان هستند عدم آشنایی کافی از همدیگر است که بلافاصله بعد از زندگی مشترک بروز پیدا می­ کند (بریچلر[۶]، ۲۰۱۱).

تعاریف متعدد برای واژه تعارض شویی ارائه شده است.درمانگران سیستمی تعارض شویی را تنازع بر سر تصاحب پایگاه‏ها و منابع قدرت و حذف امتیازات دیگری می‏دانند (براتی، ۱۳۸۵)

از نظر وایل[۷](۲۰۰۷)کنش و واکنش دو فرد که قادر نیستند منظور خود را تفهیم نمایند، تعارض یا تنازع نامیده می‏شود.

کلینیکه[۸]  (۲۰۰۳، نقل از والی‏پور۱۳۸۹) معتقد است اختلاف در روابط نزدیک وقتی بوجود می‏آید که نزدیکان کارهایی انجام دهند که ما دوست نداریم یا از انجام کارهایی امتناع ورزند که دوست داریم.

هالفورد[۹] (۲۰۱۱) ضمن بحثی درمورد آشفتگی روابط شویی به گزارش نیتی مهم و مداوم در رابطه توسط حداقل یکی از زوجین اشاره می کند. در اینجا منظور از اصطلاح مهم» تأثیر این موضوع بر کارکرد همسر و منظور از مداوم» اشاره به اختلافات دائمی می‌باشد. به نظر کاهن[۱۰] (۲۰۰۲، به نقل از مارکمن[۱۱]، ۲۰۰۸ هرجا عدم توافق، تفاوت یا ناسازگاری بین همسران وجود داشته باشد تعارض به وجود می‌آید. فاورز و السون[۱۲] (۲۰۰۹) نیز زوجین متعارض را ناراضی از عادات و شخصیت همسر و دارای مشکل ارتباطی در حوزه‌های گوناگون می‌دانند.

در مورد تعارض دو دیدگاه متداول وجود دارد و هرکدام از جنبه‏ای به آن می‏پردازند.دیدگاه سنتی  که نظریه‏ای غالب است تعارض را موجب افت و تخریب و مسبب بحران می‏داند و بر پیامدهای مخرب و معایب آن تمرکز دارد؛بنابراین جهت‏گیری این دیدگاه درمان و حل سریع تعارض می‏باشد.از طرف دیگر، دیدگاه تعاملی اختلاف ادراک و نظرات مختلف و عدم توافق در تصمیمات را موجب بهبود و رشد و رفع نقایص و عامل پویای و تحرک می‏داند(بهارستان، ۱۳۸۳)

بر همین اساس ابتدا به پیامدهای مثبت و آنگاه به تأثیرات سوءتعارض شویی پرداخته می‏شود.ترنر [۱۳] (۲۰۰۴) به نقل از ویکز و تریت[۱۴] ( ۲۰۰۸) اصطلاح بهره‏برداری از تعارض را عنوان می‏کند و آن را فرایندی فعال و پویا در جهت استفاده زوج از تعارض و بسنده نکردن به حل مشکل تعریف می‏نماید.به نظر وی تعارض می‏تواند مثبت، مولد و عامل رشد باشد.هشت کارکرد مثبت تعارض از نظر ترنر عبارتند از:

۱-بهره‏گیری از انرژی به جای سرکوب آن.

۲-استفاده خلاقانه از تعارض در جهت رشد پرسش‏ها و آرای جدید.

۳-برملا شدن احساسات و افکاری که تاکنون مخفی مانده‏اند.

۴-خلق شیوه‏هایی نوین برای مدیریت تعارض توسط زوجین.

۵-ارزیابی مجدد قدرت در رابطه.

۶-خلق یک فضای همکاری و مشارکت.

۷-یادگیری دیدی منطقی نسبت به مسائل و

۸-مذاکره دوباره در مورد قراردادهای دیرین و تغییر انتظارات در رابطه

در زمینه تأثیرات مخرب تعارض می‏توان به پیامدهای جسمی، روانی و رابطه‏ای آن اشاره نمود.از لحاظ روانی، اکثر افراد تعارض در روابط را بی‏نهایت تنش‏زا تجربه می‏کنند (هالفورد، ۲۰۰۱).تعارض با خطر فزاینده انواع اختلالات روانی از جمله افسردگی خصوصا در ن، سوء مصرف مواد خصوصا در مردان، ناکارآمدی جنسی در هر دو جنس و مشکلات رفتاری فزاینده در فرزندان خصوصا اختلالات رفتاری پسران ارتباط دارد(افاری[۱۵]  ، ۲۰۰۹).

البته ارتباط بین تعارض و اختلالات روانی یک‏سویه نیست.بلکه اختلالات روانی شدید و طولانی نیز احتمال رشد رابطه‏ای لذت‏بخش برای فرد را کاهش می‏دهند.مثلا ازدواج بیماران اسکیزوفرن یا اختلال شخصیت‏ها به احتمال بسیار بیشتری به طلاق می‏انجامد(لنج[۱۶]  ، ۲۰۰۳).

علاوه بر اختلالات روانی، تعارض بر سلامتی جسمی نیز تأثیر دارد.افرادی که روابطی رضایت‏بخش و حمایت‏آمیز دارند در مقایسه با زوج‏های دارای مشکل به احتمال کمتری دچار بیماری‏های مهم می‏شوند و در هنگام بیماری نیز بهتر معالجه می‏گردند.همچنین رابطه مستندی بین درد و رفتارهای سازگارانه با بیماری‏های مزمن و تقویت غیرعمدی رفتار بیماری در روابط دارای مشکل وجود دارد.

به‏همین‏ترتیب مشکلات شویی تأثیرات مستقیمی بر فرایندهای فیزیولوژیک بر جای می‏گذارد؛از جمله تعارض در رابطه با کاهش ایمنی بدن، افزایش فشار خون و احتمال تصلب‏شرایین رابطه دارد(شمالینگ  و شر[۱۷]  ، ۲۰۱۰).

تعارض شویی با پدیده خشونت  نیز مرتبط است. حدود یک چهارم ازدواج‏ها حداقل در یک مقطع با تهاجم فیزیکی بین‏فردی روبرو می‏شوند، خشونت تقریبا همیشه با آشفتگی رابطه ارتباط دارد.

تقریبا سه‏چهارم زوج‏های درمانده که برای درمان مراجعه می‏کنند، خشونت یک همسر نسبت به دیگری را در یک سال اخیر گزارش می‏کنند(اولیری[۱۸] ، ۲۰۰۱، به نقل از هالفورد، ۲۰۰۸).این خشونت غالب اوقات به صورت پرتاب اشیاء، هل دادن، سیلی زدن یا پرتاب کردن می‏باشد. میزان خشونت اوایل رابطه یکی از پیش‏بینی کننده‏های مهم شکست در ازدواج است(هالفورد، ۲۰۰۸).

تعارض در روابط شویی بر کل رابطه نیز تأثیر دارد.پژوهش نشان می‏دهد زوچین متعارض کمترین میزان رضایت‏مندی از ازدواج و بیشترین احتمال طلاق را نشان می‏دهند (فاورزوالسون، ۲۰۰۷).

در ایران نیز از هر ۱۰۰۰ ازدواج حداقل ۱۷۴ مورد آن با رضایت از رابطه، اسنادهای بوجود آمده و استحکام رابطه مرتبط است. بنابراین تعارض از جمله مهم‏ترین مباحث در مطالعه ارتباط بین‏فردی و روابط زوجین در نظریه‏های زوج‏درمانی به شمار می‏رود و بررسی آن ضروری به نظر می‏رسد.

رایس[۱۹] (۲۰۰۶) دو نوع تعارض را در روابط شویی مطرح می­سازد: تعارض سازنده و تعارض مخرّب. در تعارض سازنده تمرکز بر حل مسئله بوده، در حالی که در تعارض مخرّب زوجین همدیگر را به جای مسئله مورد حمله قرار می­ دهند. در این تعارض از طریق سرزنش و انتقاد هر یک از زوجین سعی دارند دیگری را تحت نفوذ خود درآورده و اظهارنظرهای بسیار منفی علیه یکدیگر به کار می­ برند که در این حالت ارتباط درستی بین آن­ها برقرار نمی ­شود (افخمی،‌ بهرامی و فاتحی­زاده، ۱۳۸۶).

در تعریفی که وینچ و همکاران[۲۰] در سال ۱۹۷۴ از تعارض شویی عنوان کرده اند آن را به عدم انطباق بین وضعیتی که وجود دارد و وضعیتی که مورد انتظار است به حساب اورده اند (به نقل ازسلیمانیان، ۱۳۸۲).

انها معیارهای هشت گانه ای را برای موفقیت شویی برشمرده اند. این معیارها عبارتند از:

۱- ثبات

۲- انتظارات اجتماعی

۳- رشد شخصیت

۴- مصاحبت

۵- شادی

۶- رضایت

۷- سازگار

۸ – یکپارچگی

شاد بودن به عنوان یک فرد یا زوج پیوسته در تمام عمر کار سختی است ، هیچ فردی همیشه شاد نیست و برای زوج ها نیز طبیعی است که دوره هایی از ناشادی، کشمکش یا فشار داشته باشند.واقعیت این است که ازدواج فرد را شاد نمی کند،شاد نگه نمی دارد و یا به وی کمک نمی کند که از زحمت و سختی دور شود.قطعاً کسی که هدفش از ازدواج همیشه شاد بودن است محکوم به شکست است(ملازاده ،۱۳۸۶).

ادل[۲۱] (۲۰۰۴ ، به نقل از ملازاده ،۱۳۸۶) توافق در ارزش ها را با عدم تعارض شویی مرتبط می داند به این معناکه زوج های موفق خود را با نظام زندگیشان منطبق می سازند. مطالعه ازدواج هایی که امکان ارزیابی به انها وجود دارد بر این دلالت می کند که الگو های متفاوتی در عملکرد موفقیت امیز ازدواج ها به نمایش گذاشته می شوند.

بنابرانتظارات لیدرر[۲۲] (۲۰۰۵، به نقل از ملازاده ،۱۳۸۶) یک روش واحد برای دو نفر به منظور داشتن زندگی شویی خشنود وجود ندارد اما با پیگیری عناصر اصلی معلوم می شود که گرچه الگوها متنوعند ولی قواعد مشترکی وجود دارند. برخی از قواعد مشترکی که در ازدواج ها خشنود با الگوهای عملکردی متنوع مشاهده می شوند عبارتند از:

۱- همسران در یک زندگی شویی موفق، بادوام و توام با رضایت به یکدیگر احترام می گذارند ، هریک از همسران یعنی ویژگی ها یا توانایی های قابل احترام را در دیگری می یابد.مثل همسر خوبی بودن،تامین مخارج کردن، طبع و ذوق هنری داشتن و… هر چه میدان احترام گذاری به یکدیگر وسیع تر باشد زندگی شویی رضایتمندانه تر خواهد بود. این همسران تایید و ارزش گذاری خود برای همسرشان را نشان می دهد و به طور پیوسته کارهایی را انجام می دهند و بیان می کنند که عواطف ، عشق و احترامشان را با یکدیگر نشان می دهند و کلمات و اعمالی را که اهداف مثبت ازدواجشان را تایید و حمایت می کند انتخاب می کنند.

۲- همسران نسبت به یکدیگر صبور هستند. انها درک می کنند که امکان فریب خوردن یا خطا کردن در خودشان وجود دارد. انسان را اسیب پذیر می بینند و به این ترتیب می توانند قصور و کوتاهی دیگری را بپذیرند.آنها مسئولیت رفتار و عزت نفس خودشان را به طور فردی می پذیرند و انتظار ندارند که شریک زندگیشان مسئول شاد و خوشحال نگه داشتن انها باشد. به همین دلیل از سرزنش یکدیگر اجتناب می کنند و در عوض انچه در مورد همسرشان درست است تایید می کنند ، با همدلی به سخنان یکدیگر گوش می دهند و در جستجوی عواملی هستند که در روابط انها تاثیر مثبت بجای می گذارد.

۳- همسران بر پایه اعتماد متقابل به تشریک مساعی می پردازند. تشریک مساعی بر اعتماد تقابل زوج های دارای زندگی شویی با ثبات و رضایت بخش بنیان نهاده شده است و به انها امکان صرف وقت،انرژی، رغبت و اطمینان به درگیر شدن در فعالیت ها و کارهای فرعی خارج از محیط شویی شان را می دهد. انها ازاد هستند که نه تنها فقط از یکدیگر بلکه از هر چیز و هر کس دیگر که ممکن است انها را بطور فردی یا دوتایی غلاقه مند سازد، لذت ببرند.

۴- در یک ارتباط شویی توام با حس همکاری و مشارکت ممکن نیست زن و مرد همیشه با یکدیگر موافق باشند اما می توانند براحتی مخالفت خود را اعلام کنند و این امر مورد پذیرش قرار گیرد. انها بدنبال راه حل می گیرند که مورد تایید هر دو قرار گیردریال،مشکلات زندگی را همواره با یکدیگر حل کنند و به طور منظم و صحیح برای تعریف و حل مشکلات حتی اگر خیلی ساده باشند به گفتگو می پردازند (ملازاده،۱۳۸۶).

نتایج تحقیقات بوث و اماتو[۲۳] (۲۰۰۴ ، به نقل از ملازاده ،۱۳۸۶) نشان داد که سازگاری روانشناختی بیشتر در بعد فردی می تواند سازگاری و رضامندی شویی بهتری را در پی داشته باشد. از سوی دیگر رضایت مندی شویی نیز به سازگاری و رضایت عمومی در زمینه های مختلف مانند روابط اجتماعی بین فردی و رضامندی شغلی کمک می نماید. با وجود این نباید تصور شود که فقط کیفیت روان شناختی یکطرفه کافی است .چون وجود سازگاری ، روابط دوستانه و محبت امیز بازخوردها و سبک زندگی کاملاً متفاوت از یکدیگر است. به بیان دیگربرای نیتی و ناسازگاری شویی ضرورتاً نباید هر دو نفر مشکل داشته باشند.رضایت مندی شویی می تواند بطور کامل بر کیفیت زندگی تاثیر گذارد. تحقیقات انجام شده اهمیت تاثیر ان را بر انواع نتایج بالینی مانند برداشت روانی، برداشت جسمانی و حتی طول عمر تایید نموده اند ، با توجه به اهمیت رضایت مندی شویی در بهداشت و سلامت، بسیاری از متخصصان این سازه را همواره مورد سنجش قرار می دهند (الیور و میلر[۲۴]،۱۹۹۴،به نقل از سیدی،۱۳۸۶).

[۱] Bradbery

[۲] Finchaam

[۳] Ter man,D

[۴] Lung

[۵] Glasser

[۶] Brichler

[۷] Wayl

[۸] Ckilinikeh

[۹] Halford

[۱۰] Kahen

[۱۱] Marckman

[۱۲] Fawes & Olson

[۱۳] Terner

[۱۴] Wicks & Trit

[۱۵] Afari

[۱۶] Lench

[۱۷] Shemaling & Sher

[۱۸] Oliery

[۱۹] Rays

[۲۰] Winch & et all

[۲۱] Edell

[۲۲] Lidrer

 


پایان نامه روانشناسی درباره روی آوردهای مختلف به خود شیفته

روی آوردهای مختلف به خود شیفته

جدول ۲-۹: روی آوردهای مختلف به خود شیفته

 

مزاج

 

القای والدین

دیدگاه نسبت به خود

 

جهان بینی

 

 

روان بنه های سازش نایافته

 

اصلی ترین ملاک

DSM-IV-TR

فعال و پاسخگو،استعادهای خاص، جذاب،رشد زودرس زبان

 

رشد کن و فوق العاده باش- برای من»

پایان نامه

من خاص و منحصر به فردم، و من محق هستم که حقوق فوق العاده و امتازهای خاص داشته باشم بدون اینکه آنها را به دست آورده باشم.

زندگی میز ضیافتی است که به اراده خود می توانی از آن استفاده کنی.

مردم تحسین و امتیازهای زیادی را به من بدهکارند. بنابراین من این خاص بودن» را انتظار خواهم داشت و می خواهم.

محق بودن، ناقص بودن، محرومیت هیجانی، خود مهار گری ناکافی، معیارهای سرسختانه و بی امان.

احساس خود بزرگ بینی از مهم بودن خود

 

 

طرحواره­­های ناسازگار اولیه

نظریه یانگ

در دومین کنفرانس بین المللی روان درمانی شناختی که از ۱۸ تا ۲۰ سپتامبر در سوئد برگزار شد، پدسکی[۱]، (۱۹۸۶) مقاله ای ارائه داد با عنوان دهه ۹۰ میلادی: متمرکز شدن شناخت درمانی بر اختلالات شخصیت ».صحت این پیش بینی زیاد طول نکشید، چون چهار سال بعد – یعنی در سال ۱۹۹۰ میلادی دو کتاب مهم در این حوزه به زیور طبع آراسته شدند شناخت درمانی اختلالات شخصیت» اثر بک، فریمن و همکاران[۲] ( ۱۹۹۰ ) شناخت درمانی اختلالات شخصیت: رویکرد طرح واره محور، اثر یانگ[۳](۱۹۹۰).

هرچند قبل از این نیز مقاله ها یا فصل هایی از کتاب ها(مثل ، فریمن، پریتز[۴] ، فلمینگ[۵] و سایمون[۶]،۱۹۹۰) به این موضوع اختصاص داده شده بود، اما با انتشار این دو کتاب بود که شناخت درمانی خود را عملاً درگیر مدل سازی، فرمول بندی و طرح درمان افراد مقاوم به درمان کرد.

پاتریشیا کولا در سال ۲۰۰۴ با جفری یانگ مصاحبه ای انجام داد. یانگ در این مصاحبه اظهار داشت:

وقتی که حول و حوش سال ۱۹۸۲ کار خصوصی خود را شروع کردم، متوجه شدم بیماران مشاهدات متنوع و زیادی دارند و کاربرد شناخت درمانی کلاسیک برای این دسته از بیماران، موفقیت چندانی به همراه ندارد. میزان موفقیت در این گروه از این بیماران به زیر ۵۰ درصد می رسید و برای بسیاری از آن ها اصلاً موفق نبود. حداقل نیمی از بیماران از پیشرفت کار راضی نبودند. احساس کردم باید مولف های دیگری به رویکرد شناخت درمانی کلاسیک اضافه کنم. نکته دیگری که متوجه شدم این بود که بیماران در مرکز شناخت درمانی بک » از صافی های تشخیصی می گذشتند، در حالیکه در کلینیک های خصوصی نمی­توان چنین ملاک های شمولی در نظر گرفت.

یانگ( ۱۹۹۹ ) معتقد است که بسیاری از بیمارانی که در فرآیند شناخت درمانی کلاسیک نمی توانند به بهبودی معناداری دست یابند و مفروضه های کلاسیک شناخت درمانی(درمان شناختی- رفتاری ) را زیرپا گذارند. او بر این باور است که شناخت درمانی کلاسیک (کوتاه مدت)، هفت مفروضه درباره بیماران دارد. این هفت مفروضه عبارتند از:

۱-  بیماران با اندک آموزشی می توانند به احساسات خود دست یابند.

۲-  بیماران با اندک آموزشی می توانند به افکار و تصاویر ذهنی خود دسترسی یابند.

۳-  بیماران مسایل و آماج های قابل تشخیص دارند.

۴-  بیماران برای انجام تکالیف خانگی و بارگیری راهبردهای خویشتن داری انگیزش و اشتیاق کافی دارند.

۵-  بیماران می توانند بعد از گذشت چند جلد باورها نگران رابطه ای مشارکتی و دو جانبه پایه ریزی کنند.

۶- بیماران را ایجاد رابطه درمانی درمان با درمانگر مشکل ندارند

۷- میتوان با بهره گرفتن از تکنیک های شناختی- رفتاری، الگوهای فکری و رفتاری بیماران را تغییر داد.

تجارب یانگ ( ۱۳۸۴ ) نشان داد که برخی از بیماران که عده آن ها هم کم نیست از این مفروضه­ها تبعیت نمی کنند و همین امر مشکلاتی را برای اجرای شناخت درمانی کلاسیک رقم می زند.

تجارب سایر متخصصان حوزه شناخت درمانی نیز گمانه زنی یانگ را تایید کرد (لیهی ۲۰۰۳، فریمن، جلالی  و مک گلوسکی[۷] ، ۲۰۰۳ ؛ نیدلمن[۸] ۲۰۰۳). یانگ ( ۲۰۰۲ )مفهوم طرح واره، را به عنوان واحد تبیین نظریهی خود انتخاب کرد و پیرامون آن به نظر پردازی مشغول شد. در اثر تجارب اولیه کودک با والدین و محیط اطراف به تدریج نظام باورهای (طرح واره، مفروضه، افکار خودآیند) در ذهن او شکل می گیرد. در این نظام باورها به صورت نهفته باقی می ماند و در سیر زندگی برخی از حوادث آن را فعال می کنند. در اثر این فعال سازی، علایم شناختی، عاطفی، انگیزش، رفتارش و فیزیولوژیکال پدید می­آیند(بلک بورن[۹] ،۱۹۹۸). البته یانگ و همکاران ( ۲۰۰۳ ) بر نقش خلق و خو در شکل گیری سبک های مقابلی تاکید ویژه ای دارند و پدیده آسیب شناسی شناختی را تنها به عوامل یادگیری کاهش نمی دهند، بلکه نقش ویژگی های بیولوژیکی را نیز برجسته می کنند. اگر چه اصطلاح طرح واره در روان شناسی شناختی و شناخت درمانی سابقه زیادی دارد، به طوری که از آدلر ( ۱۹۲۹ ؛ به نقل از اسپری، ۱۹۹۹) به عنوان منادی این بحث یاد می کنند، اما با کارهای بک(۱۹۸۵،۱۹۷۹) این اصلاح اهمیت ویژه ای پیدا کرد. در شناخت درمانی معمولاً بین مفروضه ها و طرح واره ها تمایز قایل می شوند. مفروضه ها، حالت شرطی دارند و در قالب جملات اگر … پس » بیان می شوند،» اما طرح واره ها، غیرشرطی هستند. در متون شناخت درمانی، مفروضه ها به اسامی دیگری نیز شناخته شده اند مثل باورهای واسطه ای  یا شرطی(بک،۱۹۹۵)؛ قواعد (مک کی  و فانینگ[۱۰]، ۱۹۹۱ )؛ نگرش­های ناکارآمد ، مفروضه های ثانوی  (بک و همکاران ، ۱۹۷۹ ).اخیراً یانگ و همکاران (۱۳۸۶)  به این نتیجه رسیده اند که باورهایی که در ابتدای زندگی شکل می گیرند، غیرشرطی و آن هایی که بعدها در سیر تحول پدید می آیند، شرطی هستند. یانگ و همکاران ( ۱۳۸۶ ) طرح واره های ناسازگار اولیه را به دو دسته شرطی و غیرشرطی تقسیم کرده اند که در جدول ۱۰ به آن اشاره می شود

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جدول ۲-۱۰: تفاوت بین طرح واره های شرطی و غیرشرطی(یانگ و همکاران،۱۳۸۶؛ص۴۷)

طرح واره های غیرشرطی                                                   طرح واره های شرطی
رها شدگی / بی ثباتی                                                            اطاعت

 

بی اعتمادی/بدرفتاری                                                              ایثار

محرومیت هیجانی                                                      پذیرش جویی / جلب توجه

نقص                                                                          بازداری هیجانی

وابستگی / بی کفایتی                                           معیارهای سرسختانه/عیب جویی افراطی

آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری                              

خویشتن تحول نیافته/گرفتار                                                       شکست           

منفی گرایی/بدبینی

تنبیه

استحقاق/بزرگ منشی

خویشتن داری / خودانظباطی ناکافی

 

یانگ و همکارانش معتقدند که انسان پنج نیاز هیجانی اساسی دارد که عبارتند از:

۱- دلبستگی ایمنی  به دیگران (شامل نیاز به امنیت، ثبات ، محبت و پذیرش)؛

۲- خودگردانی  ، کفایت  و هویت

۳- آزادی در ابزار هیجان ها و نیازهای سالم

۴- خودانگیختگی  و تفریح

۵- محدودیت های واقع بینانه  و خویشتن داری

اگر این پنج نیاز به خوبی برآورده نشوند در پنج حوزه در ذهن کودک طرح واره های ناسازگار شکل می گیرد. یانگ ( ۱۹۹۰) معتقد است که طرح واره های ناسازگار اولیه خصوصیاتی دارند که عبارتند از:

۱-  الگوها یا درون مایه های عمیق وفراگیری هستند؛

۲- از خاطرات، هیجان ها، شناختواره ها و احساسات بدنی تشکیل شده اند.

۳- در دوران کودکی یا نوجوانی شکل گرفته اند؛

۴- در سیر زندگی تداوم دارند؛

۵- درباره خویشتن و رابطه با دیگران هستند ؛ ۶- و به شدت ناکارآمدند

طرح واره های ناسازگار اولیه و حوزه های مرتبط با آن ها(یانگ و همکاران،۱۳۸۶؛ ص۳۸ تا ۴۱)

                                 بریدگی و طرد[۱۱]

(انتظار این که نیازهای فرد برای امنیت، ثبات، محبت، همدلی، در میان گذاشتن احساسات، پذیرش و احترام به شیوه ای قابل پیش بینی ء نخواهند شد. طرح واره های این حوزه به طور معمول در خانواده های به وجود می آید که بیعاطفه، سرد، مضایقه گر، منزوی، تندخو، غیرقابل پیش بینی یا بدرفتار هستند).

  • رهاشدگی / بی ثباتی[۱۲]

بی ثباتی یا بی اعتمادی نسبت به دریافت محبت و برقراری ارتباط با اطرافیان، به طوری که فرد احساس می کند افراد مهم زندگی اش نمی توانند حمایت عاطفی و تشویق لازم را به او بدهند، زیرا این افراد از لحاظ هیجانی، بی ثبات، غیرقابل پیش بینی اعتماد ناپذیر و نامنظم اند. فردی که چنین طرح واره ای در ذهنش شکل گرفته باشد، معتقد هر لحظه امکان دارد افراد مهم زندگی اش بمیرند یا این که او را رها کنند و به فرد دیگری علاقمند شوند.

۲ بی اعتمادی/ بدرفتاری[۱۳]

انتظار این که دیگران به انسان ضربه میزنند، بد رفتارند، دروغ میگویند و سود جو هستند. ممکن است فرد احساس کند که همیشه حق او را میخورند.

۳ محرومیت هیجانی [۱۴]

انتظار این که تمایلات و نیازهای فرد به حمایت عاطفی به اندازه کافی از جانب دیگران ء نمی شوند. سه نوع محرومیت مهم وجود دارد که عبارتند از:

اول) محرومیت از محبت:[۱۵] فقدان توجه، عطوفت یا همراهی

ب) محرومیت از همدلی  :[۱۶] درک نشدن، به حرف دل فرد گوش ندادن، عدم خودافشایی یا در میان نگذاشتن احساسات بادیگران.

ج) محرومیت از حمایت[۱۷]: نداشتن منبع قدرت، جهت دهی یا راهنمایی نشدن از سوی دیگران.

 

۴-  نقص/ شرم[۱۸]

احساس این که فرد در مهم ترین جنبه های شخصیت اش، انسانی ناقص، نامطلوب، بد، حقیر و بی ارزش است یا این که در نظر افراد مهم زندگی اش، فردی منفور و نامطلوب به حساب می آید. همچنین این طرح واره، حساسیت بیش از حد نسبت به انتقاد، طرد، سرزنش، کم رویی، مقایسه های نابجا، احساس ناامنی در حضور دیگران و حس شرمندگی در ارتباط با عیب و نقص های درونی را دربرمی گیرد.  این نقاط ضعف ممکن است شخصی (تکانه های خشم، تمایلات جنسی غیرقابل پذیرش،خودخواهی) یا عمومی باشند( ظاهر جسمی نامطلوب و مشکلات اجتماعی).

۵- انزوای اجتماعی بیگانگی[۱۹]

احساس این که، فرد از جهان کناره گیری کرده و با دیگران متفاوت است یا این که به جامعه و گروه خاصی تعلق خاطرندارد.

                                 خودگردانی و عملکرد مختل[۲۰]

انتظاراتی که فرد از خود و محیط دارد باتوانایی های محسوس او برای جدایی، بقاء و عملکرد مستقل یا انجام موفقیت آمیز کارها تداخل می کنند. طرح واره های این حوزه به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آید که اعتماد به نفس کودک را کاهش می دهند، گرفتارند، بیش از حد از کودک محافظت می کنند یا این که نتوانسته اند کودک را به انجام کارهای بیرون ازخانواده تشویق کنند.

 

۶- وابستگی بی کفایتی[۲۱]

اعتقاد به این که فرد نمی تواند مسئولیت روزمره را(مثل مراقبت از دیگران، حل مشکلات روزانه، قضاوت خوب، از عهده تکالیف جدید برآمدن و تصمیم گیری صحیح) بدون کمک قابل ملاحظه دیگران، در حد قابل قبولی انجام شدهد. این حالت اغلب به صورت درماندگی ظاهر می شود.

 

۷- آسیب پذیری نسبت به ضرر یا بیماری[۲۲]

ترس افراطی از این که فاجعه نزدیک است و هرلحظه احتمال وقوع آن وجود دارد و این که فرد نمی تواند از آن جلوگیری کند.

ترس ها بر یک یا چند جنبه متمرکزند:

الف) حوادث پزشکی مانند حمله های قلبی و ابتلا به ایدز، ب) وقایع هیجانی مانند دیوانه شدن، ج) سوانح محیطی مانند گیرافتادن در آسانسور، قربانی جنایت شدن، سقوط هواپیما و زمین لرزه.

۸- خود تحول نیافته/گرفتار[۲۳]

ارتباط عاطفی شدید و نزدیکی بیش از حد با یکی از افراد مهم زندگی(اغلب والدین)، به قیمت از دست دادن فردیت یا رشد اجتماعی طبیعی. غالباً اعتقاد بر این است که هیچ یک از این افراد گرفتار، بدون حمایت دیگری، قادر به ادامه زندگی نبوده یا نمی توانند شاد باشند. فردی که چنین طرح واره ای دارد ممکن است احساس کند وجودش در دیگران ادغام شده و هویت

جداگانه ای ندارد. این طرح واره اغلب به صورت احساس پوچی و سردرگمی، جهت نداشتن و بی هدفی و یا در موارد شدید به صورت شک و تردید در موجودیت و ساختار وجودی فرد بروز می کند.

۹- شکست[۲۴]

باور به این که فرد شکست خورده است یا درآینده شکست خواهد خورد و این که شکست برای او اجتناب ناپذیر است. فرد در مقایسه با همسالانش در حوزه های پیشرفت(مثل تحصیل، شغل، ورزش ) غالباً احساس بی کفایتی می کند، اغلب شامل این باور است که شخص، دیوانه، بی استعداد، نالایق و نادان است و نسبت به دیگران ، موفقیت کمتری دارد.

 

                                     محدودیت های مختل[۲۵]

نقص در محدودیت های درونی، احساس مسئولیت در قبال دیگران یا جهت گیری نسبت به اهداف بلندمدت زندگی. این طرحواره ها منجر به بروز مشکلاتی در رابطه با رعایت حقوق دیگران، همکاری با دیگران، تعهد یا هدف گزینی و رسیدن به اهداف واقع بینانه . طرحواره های این حوزه به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آید که به جای انضباط، مواجهه مناسب، محدودیت های منطقی، مسئولیت پذیری، همکاری متقابل و هدف گزینی؛ وجه مشخصه آن ها، سهل انگاری افراطی، سردرگمی، یا حس برتری است. در برخی موارد، کودک ممکن است نتواند ناراحتی عادی و معمولی را تحمل کند یا این که ممکن است هدایت، جهت مندی و راهنمایی کافی دریافت نکرده باشد.

 

۱۰- استحقاق بزرگ منشی[۲۶]

فردی که چنین طرح واره ای دارد معتقد است که نسبت به دیگران یک سروگردن، بالاتر است، حقوق ویژه ای برای خودش قائل است و تعهدی نسبت به رعایت اصول روابط متقابل که راهنمای تعاملات اجتماعی بهنجار هستند، ندارد. اغلب بر این نکته پافشاری می کند که دیگران باید هرآنچه را که او می خواهد برایش فراهم کنند، بدون توجه به این که آیا درخواست او منطقی است، چه چیزی از نظر دیگران معقول است، یا این که چه هزینه ای برای دیگران دارد. چنین افرادی برای این که بتوانند کسب قدرت کنند و یا دیگران را کنترل نمایند، تمرکز افراطی بر برتری جویی(برای مثال موفق ترین، با استعدادترین و ثروتمندترین شدن) دارند( هدف اولیه کسب توجه یا پذیرش از سوی دیگران نیست).گاهی اوقات برای این که فرد بتواند تمایلات خود را ء کند، بدون همدلی با دیگران و یا بدون توجه به نیازها و احساسات آن ها، به رقابت افراطی یا کنترل رفتارهای دیگران روی می آورد.

۱۱- خویشتن  داری و خود انضباطی ناکافی[۲۷]

مشکلات مستمر در خویشتن داری مناسب و تحمل نکردن ناکامی ها در راه دستیابی به اهداف شخصی یا ناتوانی درجلوگیری از بیان هیجان ها و تکانه ها. در شکل هعای خفیف تر آن، بیماربه شدت از ناراحتی اجتناب می کند. فردی که چنین طرح واره ای دارد، درد را تحمل نمی کند، از مسئولیت پذیری گریزان است، به هر قیمتی که شده از تعارض جلوگیری می کند و زیاد به خودش سخت نمی گیرد. این عوامل باعث می شود از رضایت شخصی، تعهد و انسجام شخصیتی چنین فردی جلوگیری شود.

 

                                         دیگرجهت مندی[۲۸]

تمرکز افراطی بر تمایلات، احساسات و پاسخ های دیگران به گونه ای که نیازهای خود فرد نادیده گرفته می شود. این کار به منظور دریافت عشق و پذیرش، تداوم و ارتباط با دیگران یا اجتناب از انتقام و تلافی صورت می گیرد. در این طرح واره ها، فرد معمولاً هیجانات و تمایلات طبیعی خود را واپس می زند و نسبت به آن ها ناآگاه است. طرح واره های این حوزه به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آیند که کودک را با قید و شرط پذیرفته اند: کودک به منظور دستیابی به توجه، عشق و پذیرش دیگران باید جنبه های مهم شخصیت خود را نادیده بگیرد. در بسیاری از این خانواده ها، نیازها و تمایلات هیجانی والدین و منزلت اجتماعی، در مقایسه با نیازها و احساسات کودک، ارزش بشیتری دارند.

۱۲- اطاعت[۲۹]

احساس اجبار نسبت به واگذاری افراطی کنترل خود به دیگران. این کار معمولاً برای اجتناب از خشم، محرومیت، یا انتقام صورت می گیرد. دو نوع از مهم ترین اطاعت ها عبارتند از:

الف) اطاعت از نیازها: واپس زنی تمایلات، تصمیمات و ترجیحات شخصی

ب) اطاعت از هیجان ها: واپس زنی هیجانات شخصی بویژه خشم

معمولاً این طور بنظرمی رسد که تمایلات، عقاید و احساسات فرد، فاقد ارزشند یا برای دیگران اهمیت ندارند. این طرح واره،اغلب به شکل اطاعت افراطی همراه با حساسیت بیش از حد نسبت به احساسات دیگران تجلی می یابد. این طرحواره به طور کلی منجر به خشمی می شود که در قالب یک سری نشانه های ناسازگارانه از جمله رفتارهای منفعل – پرخرشگرانه، طغیان های عاطفی کنترل نشده، علایم روان تنی، کناره گیری از عواطف، برون ریزی  و سوء مصرف مواد آشکار می شود.

۱۳- ایثار[۳۰]

تمرکز افراطی بر ء نیازهای دیگران در زندگی روزمره که به قیمت عدم ی نیازهای خود فرد تمام می شود. رایج ترین دلایل انجام این کار عبارتند از: جلوگیری از آسیب رساندن به دیگران، جلوگیری از احساس گناه ناشی از خودخواهی یا تداوم ارتباط با افراد نیازمند. این امر اغلب از حساسیت بیش از حد نسبت به درد و رنج دیگران ناشی می شود. چنین طرح واره ای منجر به این احساس می شود که نیازهای فرد ایثارگر به قدر کافی ء نمی شوند و همچنین باعث رنجش افرادی می شود که او از آن ها نگهداری می کند (با مفهوم وابستگی بیمارگونه[۳۱] همپوشی دارد).

 

                             گوش به زنگی بیش از حد و بازداری[۳۲]

تأکید افراطی بر واپس زنی احساسات، تکانه ها و انتخابهای خودانگیخته فرد یا برآورده ساختن قواعد و انتظارات انعطاف ناپذیر و درونی شده درباره عملکرد و رفتار اخلاقی که اغلب منجر به از بین رفتن خوشحالی، ابراز عقیده، آرامش خاطر، روابط نزدیک و سلامتی می شود. طرح واره های این حوزه به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آید که در آن ها عصبانیت، توقع و گاهی اوقات تنبیه مشاهده می شود: در این خانواده ها،بر عملکرد عالی، بی نقص گرایی، وظیفه شناسی، پیروی از قوانین، پنهان سازی هیجان ها، اجتناب از اشتباه تاکید می شود، در عین حال که به لذت، خوشحالی و آرامش اهمیت چندانی داده نمی شود. معمولاً درچنین افرادی تمایلی نهفته نسبت به بدبینی و نگرانی وجود دارد، بدین صورت که اگر افراد نتوانند در تمام اوقات گوش به زنگ باشند، همه چیز از هم می پاشد.

۱۴- بازداری هیجانی[۳۳]

بازداری افراطی اعمال، احساسات و ارتباطات خودانگیخته که معمولاً به منظور اجتناب از طرد دیگران، احساس شرمندگی و از دست دادن کنترل بر تکانه های شخصی صورت می گیرد. معمول ترین حوزه هایی که بازداری در مورد آن ها اعمال می شود عبارتند از:

الف) بازداری از بروز خشم و پرخاشگری.

ب) بازداری از بیان تکانه های مثبت(از قبیل خوشحالی، محبت، برانگیختگی جنسی و بازی).

ج) بازداری از بیان آسیب پذیری یا بیان راحت و صریح احساسات و نیازهای شخصی

د) تاکید افراطی بر عقلانیت و نادیده گرفتن هیجان ها.

۱۵- معیارهای سرسختانه عیب جویی افراطی[۳۴]

باور اساسی مبنی بر این که فرد برای رسیدن به معیارهای بلندپروازانه درباره رفتار و عملکرد خود، باید کوشش فراوانی به خرج دهد و این کار معمولاً برای جلوگیری از انتقاد صورت می گیرد. این طرحواره به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آید که تحت فشارند، نسبت به خودشان و دیگران بیش از حد عیب جویی می کنند و توقع دارند کارها با کیفیت عالی و در کوتاهترین زمان انجام شوند. این طرحواره اغلب منجر به نقص های جدی در احساس لذت، آرامش، سلامتی، احساس ارزشمندی، پیشرفت یا روابط رضایت مندانه می شود و معمولاً به شکل های زیر بروز می کند:

الف) بی نقص گرایی، توجه غیرمعمول به جزئیات یا ارزیابی کمتر از حد عملکرد خود در مقایسه با عملکرد دیگران.

ب) قوانین غیرقابل انعطاف و و غیرواقع بینانه اخلاقی، فرهنگی و مذهبی.

ج) دغدغه زمان و کارآمدی به منظور انجام کار بیشتر.

در هر صورت وقتی که طرح واره های ناسازگار اولیه از ذهن شکل گرفتند، افراد به سه شیوه می­توانند با آن ها کنار بیایند: الف) جنگ ب) گریز ج) منجمد شدن. این سه سبک را یانگ و همکارانش (۲۰۰۳)به ترتیب نسبت های مقابله ای جبران افراطی، اجتناب و تسلیم نامگذاری کرده اند.

نکته بارز دیگری که در نظر یانگ (۲۰۰۳) به چشم می­خورد تفاوت بین سبک مقابله و پاسخ مقابله­ای است. یانگ بر این عقیده است که یک سبک مقابله ای ممکن است از چندین پاسخ مقابله ای تشکیل شده باشد. یانگ با این کار خود ظرافت بیشتری به بحث سنجش رفتارهای ناسازگار داده است.

یانگ (۱۹۹۹) با مفهوم طرح واره ها توانست آسیب شناسی شناختی بسیاری از اختلالات روانی را تبیین کند، اما به تدریج در تجارب بالینی خود متوجه شد که برخی از بیماران چندین طرح واره دارندو ممکن است در هر لحظه چندین طرح واره در ذهن آن ها فعال شود. او برای تبیین چنین حالتهایی از اصطلاح ذهنیت استفاده کرد. یانگ و همکاران (۲۰۰۳، ص ۲۷۱) ذهنیت را این گونه تعریف کرده اند:

مجموعه ای از طرح واره یا عملکردهای طرح واره چه انطباقی و یا غیرانطباقی ، که درحال حاضر در ذهن خود فعال شده اند. به عبارتی ، طرح واره ها در حکم صفت هستند و ذهنیت در حکم حالت.

از مفهوم ذهنیت برای تبیین اختلال شخصیت مرزی خیلی استفاده می شود(یانگ و بهاری [۳۵]۱۹۹۸). یانگ و همکاران (۲۰۰۳) از ۱۰ ذهنیت نام می برند که به سه دسته تقسیم می­شوند: الف) ذهنیت های کودکانه[۳۶] ب) ذهنیت های مقابله ای ناسازگار[۳۷] ج) ذهنیت های والد ناکارآمد[۳۸]

یانگ و همکارانش در جدول ۱۱ به معرفی طرح واره های چهار ذهنیت کودکانه پرداخته اند(یانگ و همکاران،۲۰۰۳؛ص ۲۷۳).

جدول۲-۱۱: معرفی طرح واره های چهار ذهنیت کودکانه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ذهنیت کودکانه تعریف متداولترین طرح واره ها
ذهنیت کودک آسیب پذیر[۳۹] تجربه کردن خلق ملال انگیز

 

یا مضطرب

رهاشدگی، بی اعتمادی  بدرفتاری، محرومیت هیجانی، نقص، انزوای اجتماعی، وابستگی/بی کفایتی، آسیب پذیری به ضرر یا بیماری،خویشتن تحول نیافته/گرفتار،منفی گرایی/بدبینی
ذهنیت کودک عصبانی[۴۰] خشم شدید به محض ء

 

نشدن نیازها

رهاشدگی، بدرفتاری / بی اعتمادی، محرومیت هیجانی، اطاعت.
ذهنیت کودک تکانشی/ بی انظباط[۴۱] کسب لذت تکانشگرانه بدون

 

توجه به محدودیت

استحقاق، خودانظباطی و خویشتن داری ناکافی
ذهنیت کودک شاد[۴۲] احساس مورد علاقه بودن فعال نشدن طرح واره های ناسازگار

علاوه بر این چهار ذهنیت کودکانه، یانگ و همکاران (۲۰۰۳) از سه ذهنیت سبک مقابله ای نیز نام می برند. این سه ذهنیت دقیقاً مطابق همان سه سبک مقابلله ای ناسازگار هستند. یانگ و همکارانش به تعریف این سه ذهنیت مقابله ای ناسازگار پرداخته اند.

جدول ۲-۱۲: ذهنیت های مقابله ای ناسازگار(یانگ و همکاران،۲۰۰۳؛ص ۲۷۵)

 

 

 

 

ذهنیت های مقابله ای ناسازگار تعریف
تسلیم شده مطیع[۴۳] اتخاذ سبک مقابله ای وابستگی و تسلیم
محافظ بی تفاوت[۴۴] اتخاذ سبک مقابله ای انزواطلبی ، گوشه

 

گیری و اجتناب رفتاری

جبران کننده افراطی[۴۵] اتخاذ سبک مقابله ای کنترل گری و

 

حمله متقابل

درباره این موضوع که کودکان به تدریج گفتارهای والدین و اطرافیان خود را درون سازی می کنند درحوزه روان شناسی زیاد بحث شده است که یکی از صاحب نظران این موضوع لوریا است که این روند را در سه مرحله به طور مفصل بررسی کرده است. یانگ و همکارانش(۲۰۰۳) نیز بر همان باورند. . آن ها معتقدند که اغلب، صدای والدین در قالب خودگویی در ذهن فرزندانشان عمل می کند. صداهای والدین در قالب دو ذهنیت والد پرتوقع و  والد تنبیه گر/ انتقادگر در مدل طرح واره درمانی مفهوم سازی می­شوند.

جدول ۲-۱۳: ذهنیت های والد ناکارآمد(یانگ و همکاران،۲۰۰۳؛ص ۲۷۷).

 

 

 

 

 

 

ذهنیت والد ناکارآمد تعریف متداولترین طرح واره ها
والد تنبیه گر/انتقادگر[۴۶] عیب جویی و تنبیه خود یا

 

دیگران

اطاعت، تنبیه گری، نقص، بی

 

اعتمادی /بدرفتاری

والد پرتوقع[۴۷] داشتن معیارها و انتظارات بالا

 

از دیگران و تحت فشار

قراردادن خود یا دیگران برای

دستیابی به این معیارها

معیارهای سرسختانه،

 

ایثارگری

[۱] . Padesky

[۲] .Beck&Freeman et al

[۳] . Young

[۴] . Pritzer

[۵] . Fleming

[۶] . Simon

[۷] . Djulali MCL loskey

[۸] . Needlman

[۹] . Blackburn

[۱۰] . Mckay&Faninning

[۱۱] . disconnection and rejection

[۱۲] . bandonment/instability

[۱۳] . mistrust/abuse

[۱۴] . emotional deprivation

[۱۵] . deprivation of nurturance

[۱۶] . deprivation of ampathy

[۱۷] . deprivation of protection

[۱۸] . defectiveness/shame

[۱۹] . social isolation/alienation

[۲۰] . impaired autonomy and performance

[۲۱] . dependence/incompetence

[۲۲] . vulnerability to harm or illness

[۲۳] . enmeshment/undeveloped self

[۲۴] . failure

[۲۵] . impaired limits

[۲۶] . entitlement/grandiosity

[۲۷] . insufficient selfcontrol/selfdiscipline

[۲۸] . otherdirectedness

[۲۹] . osubjugation

[۳۰] . selfsacrifice

[۳۱] . codependency

[۳۲] . overvigilance/inhibition

[۳۳] . emotional inhibition

[۳۴] . unrelenting standards/hypercriticalness

[۳۵] . Behary

[۳۶] . child modes

[۳۷] . maladaptive coping mode

[۳۸] . dysfunctional parent mode

[۳۹]. vulnerable child mode

[۴۰] . angry child mode

[۴۱] . impulsive/undisciplined child mode

[۴۲] . happy child mode

[۴۳] . compliant surrender

[۴۴] . detachment protector

[۴۵] . overcompensator

 


دانلود پایان نامه: انواع شخصیت خودشیفته

انواع شخصیت خودشیفته

بنابر آنچه پین و کین(۲۰۰۴) نوشته اند تعداد زیادی از متخصصان بالینی (برای مثال: اختر،۲۰۰۳،اختر و تامسون،۱۹۸۲،کوپر،۱۹۹۸،گابارد۱۹۸۹،۱۹۹۸،گرشتن،۱۹۹۱،کوهات،۱۹۷۱،مسترسون،۱۹۹۳،روویک،۲۰۰۱) و پژوهشگران شخصیت(دیکنوس و پین،۲۰۰۳،هندین و چک[۱]،۱۹۹۷،هیبارد بانس[۲]،۱۹۹۵،و وینک،۱۹۹۱،۱۹۹۶) دو نوع متفاوت منش خودشیفته را مسلم فرض می کنند:

نوع بزرگ منش و نوع آسیب پذیر.نوع بزرگ منش در ادبیات پژوهشی با برچسب های مختلفی مانند خوشیفته بی خبر و ناهشیار(گابارد،۱۹۹۸)، خوشیفته آشکار(کوپر،۱۹۸۱،اختر و تامسون،۱۹۸۲) پوست کلفت(رزنفلد[۳]،۱۹۸۷) ، خودنما(مسترسون،۱۹۹۳) و دو پارگی افقی خوشیفته(کوهات،۱۹۷۱)مشخص شده است. نوع آسیب پذیر نیز دارای برچسب هایی از جمله خودشیفته نهانی(مسترسون،۱۹۹۳) خودشیفته گوش به زنگ(گابارد،۱۹۸۹)خودشیفته حساس (رزنفلد،۱۹۸۷)،خودشیفته پنهان (اختر و تامسون،۱۹۸۲،کوپر۱۹۸۱) و دوپارگی عمودی خودشیفته (کوهات،۱۹۷۱) می باشد.

نوع بزرگ منش

خودشیفته بزرگ منش افرادی هستند که آشکارا مغرور، گستاخ و مجذوب خود هستند. این افراد ضعف را انار می کنند و چهره وابستگی بین فردی شان را خراب می کنند(کرنبرگ،۱۹۸۴؛نقل از پری،۲۰۰۴)آنها انتظار دارند بدون هیچ دستاورد متناسبی توسط دیگران تحسین شوند تا احساس محق بودن شان محفوظ بماند. افزون بر این، این افراد در همدلی ناتوان و در روابط بین فردی استثمارگرند. به رغم این ظاهر بزرگ منش،آنها حرمت خود شکننده ای دارند و قادر نیستند که تصویر خود مثبت حمایت شده درونی را نگاه دارند در نتیجه به منابع بیرونی تحسین و چاپلوسی برای نگهداشتن بزرگ منشی و استفاده از راهبردهای خود تقویت دهی آشکار نیاز دارند تا در مقابل تهدیدهای دیگران از خود حمایت کنند.

برای مثال این افراد، وقتی مورد انتقاد واقع می شوند یا توقعات محق بودنشان برآورده نشوند، با خشم و خضومت نامتناسب عکس العمل نشان می دهند. علاوه بر این، آنها به صورت دفاع به ناارزنده سازی دیگران،به ویژه افرادی که حسادت آنها را برانگیخته اند، می پردازند. نوع بزرگ منش همان طبقه تشخیصی از اختلال شخصیت خودشیفته در DSM-IV-TR(APA)،۲۰۰۰) است.

نوع آسیب پذیر

نوع آسیب پذیر به افرادی گفته می شود که به صورت آشکار شرم،بازداری و فروتنی نشان می دهند. سبک بین فردی شان می تواند حتی به خاطر ترسو بودن و اشتغال ذهنی به مورد توجه بودن، به صورت همدلی متجلی و بهمنزله علاقه و نگرانی نسبت به دیگران تعبیر شود(کوپر،۱۹۹۸،کوپر ورانینگشتام،۱۹۹۲ نقل از پری،۲۰۰۴).اگر چه در مبنای این نمایش ظاهری،هسته پوشدیه و مخفی مشابه با نوع بزرگ منش وجود دارد. اما این افراد توقعات و احساسات محق بودن را پرورش می دهند،اگر چه بسیاری از ویژگی های خودشیفته در تخیلاتشان وجود دارند(کوپر ورانینگشتام،۱۹۹۲،نقل از پری،۲۰۰۴).اما این تخیلات بزرگ منش و نمایش دهی را در رفتار آشکارشان نشان نمی دهند. برخلاف نوع بزرگ منش، به صورت دردناکی از تفاوت بین واقعیت و تخیلاتشان آگاهند. این افراد اغلب احساس عدم کفایت و کهتری دانرد و بر این باورند که تخیلات بزرگ منشی یا احساسات محق بودن شان به دست آورد نیست(دیکینسون و پین،۲۰۰۳،رز،۲۰۰۱).

افراد خودشیفته آسیب پذیر به خاطر داشتن توقعات محق بودن پنهانشان،احساس شرم می کنند و احتمالا کمتر به بیان خود می پردازند و کمتر می خواهند که نیازهایشان آشکار شود. آنها کمتر به استفاده از راهبردهای خود تقویتی دهی آشکار برای حمایت ازحرمت خود شکننده شان مجهزند. بنابراین،وقتی نیازهایشان دیده نمی شوند تمایل دارند که توقعات محق بودن شان را انکار کنند. کناره گیری از این توقعات منجر به درآمیختگی خشم و طغیانهای خصومت وابسته به موقعیت می شود(گابارد۱۹۸۹،اخیر،۲۰۰۳،نقل از پین و کین،۲۰۰۴).

خودشیفته آسیب پذیر به عنوان افرادی با نااستواری هیجانی توصیف می شوند. زیرا آنها بین شرم،افسردگی و خشم در پاسخ به ناامیدی ها و تهدیدهای حرمت خود در نوسانند(مسترسون، ۱۹۹۳). از آنجا که قادر نیستند راهبردهای خود تقویت دهی را به کار برند،برای مدیریت حرمت خود به دیگران متکی هستند.کوپر و مکسول(۱۹۹۵) به خودشیفته های آسیب پذیر اشاره می کنند و آنها را خودشیفته های قدرت زدوده» و افرادی وابسته می دانند.(نقل از پین و کین،۲۰۰۴).

تکیه مزمن بر دیگران برای نگهداشتن حرمت خود و تجربه ناامیدیهای پیوسته در ارتباط با توقعات محق بون در برخی به اضطراب در جهت حول روابط و در برخی به اجتناب از روابط منجر می شود                                    (دیکینسون و پین، ۲۰۳، گابارد، ۱۹۸۹).

پیامد این ناپایداری هیجانی،چنین افرادی را به استفاده از راهبردهای خود تقویت دهی در جهت تعدیل حرمت خود به منظور پر کردن تخیلات بزرگ منشی به صورت مستقیم سوق می دهد. برای مثال خودشیفته های آسیب پذیر، اغلب از نظر اجتماعی کسانی را انتخاب می کنند که استعداد و توانایی کمتری در مقایسه با آنها دارند تا بتوانند خیال قهرمان بودن از نظر آنها را در سر بپرورانند(کوپر،۱۹۹۸).همچنین این افراد اغلب به ایثار روی می آورند و از رفتارهای خود آزار گرایانه یا شهادت برای افزایش حرمت خود استفاده کنند در واقع کوپر(۱۹۸۸؛نقل از کوپر،۱۹۹۸) بر جنبه های خود آزار گرایانه خودشیفته تاکید و حتی پیشنهاد می کند که استفاده از اصطلاح خودشیفته – خود آزار گر، مناسب تر است.

هسته مشترک بین نوع بزرگ منش و نوع آسیب پذیر خودشیفته

به رغم تفاوت بین انواع خودشیفته،پژوهشگران معتقدند که هسته خودشیفته به صورت مشترکی در هر دو وجود دارد(دیکینسون و پین،۲۰۰۳،هندین و چک،۱۹۹۷،رودوالت و مورف[۴]،۱۹۹۸، وینک،۱۹۹۱).

گروهی از محققان (دیکینسون و پین،۲۰۰۳) بر این باورند که احساس محق بودن و تمایل به روابط بین فردی استثمارگرانه هسته آسیب شناختی خودشیفته است که با احساس کهتری و عدم کفایت مشخص می شود. احساس بزرگ منشی(آشکار یا در تخیلات) هسته دیگر خودشیفته است و در نهایت باید گفت که هر دو نوع دارای نارسایی در همدلی هستند(وینک،۱۹۹۱،دیکینسون و پین،۲۰۰۳).

شناسایی هسته خودشیفته مرضی که در انواع مختلف این اختلال به شیوه های مختلف متجلی می شود، مشکل است. برای مثال،احساس محق بودن در نوع بزرگ منش چشمگیر و در نوع آسیب پذیر غالبا پنهان است و تنها وقتی بروز می کند که ناامیدی از دیگران با توقعات محق بودن مرتبط می شود(دیکینسون و پین،۲۰۰۳).

افزون بر این در نوع بزرگ منش، استثمارگری آشکار دیده می شود در حالی که در نوع آسیب پذیر،صورتهای پنهانی تر و پوشیده تری از استثمارگری قابل مشاهده است. به هر حال هر دو نوع به عنوان افرادی توصیف می شوند که فاقد سلامت سطح حرمت خود هستند. هر چند نوع بزرگ منش به راهبردهای خود تقویت دهی مجهز است (برای مثال: ناارزنده سازی دیگران، انکار ضعف) که امکان حفظ خود بزرگ بینی را فراهم می کند. در واقع احساس خود بزرگ بینی و تکبر آشکار اغلب به اشتباه به عنوان سطح بالای حرمت خود در آنها در نظر گرفته می شود. در مقابل احساس خودبزرگ بینی در خود شیفته های آسیب پذیر بیشتر جنبه پنهانی دارد و زمانی کشف می شود که درباره توقعات و تخیلات بزرگ منشی شان صحبت کنند(دیکینسون و پین،۲۰۰۳).

پیچیدگی بیشتر تصویر بالینی نوع آسیب پذیر به این خاطر است که این افراد گاهی به صورت پراکنده بزرگ منشی آشکار دارند، اما قادر به حفظ آن نیستند و در نتیجه به احساس کهتری و عدم کفایت باز می گردند. سرانجام هر چند هر دو نوع دارای نارسایی در همدلی هستند اما رفتارهای ایثارگرانه در خود شیفته های آسیب پذیر می توانند همانقدر که اشتباها به عنوان نگرانی نسبت به دیگران و همدردی با آنان تعبیر شوند، به همان اندازه هم کوششی علیه تقویت خود باشند. این تفاوتها در بیان آشکار انواع خود شیفته داری، حتی با در نظر گرفتن ویژگی های هسته خود شیفته ، می توانند به مشکلاتی در تشخیص و ارزیابی خود شیفته داری مرضی منجر شوند(همان منبع).

همچنین باری و همکاران[۵](۲۰۰۹) معتقدند که  خودشیفتگی ناسازگارانه با خودشیفتگی سازگارانه متفاوت است زیرا خودشیفتگی ناسازگارانه با مشکلات پرخاشگری و ویژگی های سنگدلی رابطه دارد. خودشیفتگی ناسازگارانه شامل ویژگی های بهره کشی، احساس استحقاق و خودنمایی است.برای خودشیفته ی ناسازگار تنها خود او و چیزهای منسوب به او اهمیت دارد و بقیه جهان بی اهمیت یا بیرنگ است، و به علت این معیارهای دوگانه،شخص خودشیفته نارسایی هایی جدی در قضاوت نشان داده و فاقد توانایی برای قضاوت عینی است(باتل ،۱۹۹۲). از لحاظ نظری منبع گرایشات خودشیفتگی در نوجوانی به تکلیف رشدی نرمال جدایی تفرد مربوط است و محتاج این است که نوجوان وابستگی های ولدی را رها کرده و استقلال و خودمختاری را تمرین نماید تا یک خود منفرد شود، ولی در درون این تعهدات بادوام روابط  واکنش های خودشیفتگی سر برمی آورند که مقارن با دفع واکنش های سوگ ناشی از دست دادن همانندسازی های دوران کودکی است(کارسون و جرد، ۲۰۰۹).

روی آوردهای مختلف به اختلال شخصیت خودشیفته

روی آورد روان پویشی

فروید(۱۹۷۶،۱۹۱۴) صورت بندی اصلی روان تحلیل گری از شخیت خود شیفته دار را توصیف کرد. از نظر فروید، ارزنده سازی بیش از حد یا مراقبت ناپایدار و نامتعادل والدین در سالهای اولیه زندگی،تحول موضوع عشق در کودکی را مختل می کند. وی معتقد بود که در نتیجه این تثبیت و توقف در مرحله خودشیفته تحول، بلوغ و رشد یافتگی طبیعی و انسجام فرامن مختل شده و منجر به مشکلاتی در تنظیم و مهار حرمت خود می شود (نقل از اسپری،۲۰۰۳).

بعد از فروید کوهات و کرنبرگ منسجم ترین نظریه ها را در زمینه خودشیفته ارائه کردند. کوهات(۱۹۷۷-۱۹۷۱) – همان طور که در قسمت تحول خود شیفته اشاره شد- بر این باور بود که فرد خود شیفته در مرحله ای از تحول تثبیت شده است که مستم پاسخهای خاص افراد پیرامونی به منظور حفظ انسجام خود است. وقتی چنین پاسخهای آماده نیستند (نقص در همدلی) فرد خود شیفته در معرض شکنندگی و چند پارگی خود قرار می گیرد(زخم خود شیفته دارانه).

کرنبرگ(۱۹۸۴) احساس بزرگ منشی و استثمارگری شخصیت خودشیفته را به عنوان نشانه ای از خشم دهانی دانست که از محرومیت هیجانی ناشی از وجود یک چهره مادرانه بی تفاوت و بدخواه حاصل می شد. افزون بر این، برخی از ویژگی ها، استعدادها و یا نقش های منحصر به فرد، احساس خاص بودن را در کودک به وجود می آورند که در واقع یک دریچه گریز هیجانی از جهان تهدید آمیز و بی تفاوت است. بنابراین، احساس بزگ منشی و محق بودن پناهگاه خود واقعی است ک دو پاره شده و در بین از هشیاری قرار گرفته است. ضمنا از نظر کرنبرگ خود واقعی دارای اسحاسهای غبطه، محرومیت، ترس و خشم شدید اما ناهشیار است.

روی آورد زیستی-اجتماعی

طبق نظر میلون و دیویس(۲۰۰۰)، اختلال شخصیت خود شیفته در اصل از عوامل محیطی سرچشمه می گیرد و نقش عامل زیستی- ژنتیکی در ایجاد آن ناشناخته است. عوامل اصلی محیطی شامل آسان گیری ها و ارزنده سازیهای بیش از حد، رفتار استثمارگرانه آموخته شده و منزلت کودک منحصر به فرد است. اساسا این کودکان ناز پرورده می شوند و رفتار خاص والدینشان به آنها می آموزد تا اعتثاد داشته باشند که جهان حول محور آنها می چرخد. انتظار رفتار ویژه ای از طرف دیگران در بیرون از خانه دارند و زمانی که این کودکان رفتار خاصی دریافت نکنند، با درخواستها و رفتارهای استثمارگرانه کوشش می کنند تا مهارت قابل توجهی در دستکاری دیگران به دست آورند. همچینین آنها نشان دادند که ناز پرورده کردن بیش از حد والدین با تک فرزند بودن مرتبط است. بالاخره، الگوی خود شیفته از طریق تصور برتری، فقدان خود مهارگری که با تحقیر موقعیتها و افرادی که از باورهای برتری جویانه آنها حمایت نمی کنند و نارسایی مسئولیت اجتماعی و تقویت الگوی خود شیفته به خودی خود، متجلی می شود. از نظر زیستی نیز، این شخصیت ها معمولا مزاج بیش از حد حساسی دارند. این کودکان اغلب خیلی خوب و بسرعت حرف زدن را آموخته اند. به علاوه از سر نخ های بین فردی خیلی زیرکانه آگاه می شوند(همان منبع).

روی آوردن شناختی-رفتاری

اختلال شخصیت خود شیفته از ترکیب روان بنه های خود با جهان و آینده ریشه می گیرد. روان بنه اصلی، روان بنه خاص/برتری است که از پیامهای مستقیم و غیر مستقیم والدین، همشهریها، افراد مهم و همچنین از تجارب مربوط به عقاید منحصر به فرد و مهم بودن خود ناشی می شود. روان بنه برتر بودن می تواند براساس تملق، آسان گیریهای بیش از حد و تبعیض شکل گیرد. به گونه ای مشابه، روان بنه خاص بودن از تجارب طرد، محرومیت، محدودیت یا نارسایی ها ناشی می شود. ویژگی مشترک چنین باورهایی درباره خود این است که این افراد خود را به گونه ای معنادار متفاوت از دیگران ادراک می کنند. داشتن برخی از ویژگی ها یا استعدادهایی که از نظر فرهنگی ارزشمند یا بی ارزش هستند، به پاسخهایی اجتماعی که روان بنه خاص- برتری را تقویت می کنند منتهی می شود.

پسخوراندی که بتواند این روان بنه را اصلاح کند ممکن است معیوب و یا مختل شود. هتک حرمت حاصل از پسخوراند منفی می تواند در آسیب پذیری خود شیفته نسبت به انتقاد و ارزیابی سهم مهمی داشته باشد. رفتار به دلیل وجود مشکلات در تعاون و تقابل و همچنین به علت افراط در سهل انگاری، خود خواهی و رفتار پرخارشگرانه تحت تاثیر قرار می گیرد. مشکل وقتی ظاهر می شود که این روان بنه بیش از حد فعال می شود و تعادل خود را با قضاوتهای هماهنگ تر به دست می آورد( اسپری،۲۰۰۳).

شخصیت های خود شیفته با نوشتن افسانه های شخصی و تجدید نظر در تاریخچه ها، موفقیت هایشان را برجسته می سازند. شکستهایشان را کوچکتر جلوه می دهند تا از حرمت خود آسیب پذیرشان محافظت کنند یا آن را هر موقعیتی که آنها را به گذشته باز گرداند، تقویت می کنند. این افراد، گذشته را آن طور که مایلند به یاد می آورند نه آن طور که اتفاق افتاده است. چنین بازسازیهایی، دروغ نامیده نمی شوند، بلکه با تاکید بر وقایع و جنبه های یک موقعیت آن را تغییر می دهند. آینده برای فرد خود شیفته فرصتی برای درخشیدن است و بازسازی گذشته، تداوم خیالپردازیها درباره موفقیت هایی است که می توانند مبنایی اساسی داشته باشد.

طبق نوشته های بک و فریمن (۱۹۹۰ نقل از اسپری، ۲۰۰۳) افراد خود شیفته به تحریف های شاختی می پردازند. اول این که این افراد در ارزیابی دو قطبی از خود و دیگران مهارت دارند. مخصوصا طی دوره های پرتنیدگی، خود شیفته ها بین تصویر کاملا خوب و کاملا بد از خود در نوسان هستند. افزون بر این، دیدگاه آنها درباره دیگران نیز براساس سطح وفاداری و قدردانی ادراکی شان در نوسان است. دوم این که خود شیفته ها اغلب نسبت به تفاوتهای جزیی بین خود و دیگران حساسند. زیرا هدف آنها قضاوت درباره سطح حرمت خود است. آنها نمی توانند مشابه اطرافیانشان باشند زیرا موقعیت خاصشان به خطر می افتد. برای حمایت از این احساس برتری طلبی، خود شیفته ها تفاوت هایشان را با دیگران بررسی کرده و آنگاه از این تفاوتها برای تحکمی موقعیت شان استفاده می کنند. باورهای مرکزی شخصیت خود شیفته شامل عباراتی است چونمن برتر از دیگرانم و آنها به این دلیل باید از من سپاسگزار باشند». من فراتر از قانونم» و وقتی من فرد خاصی هستم، سزاوار تقدیر ویژه، امتیاز و حق خاص می باشم». (میلون و ،۲۰۰۰).

روی آورد بین فردی

بنیامین(۱۹۹۶،نقل از اسپری،۲۰۰۳) تحول بین فردی شخصیت خود شیفته را به این صورت توضیح می دهد که نیاز به کامل بودن افراد خود شیفته از ارزشهای افراطی والدین و نیاز آنها به کودک کامل» سرچشمه می گیرد. احساس والدین از خاص بودن فرزندشان موانعی در راه ابراز نیازها و احساسهای کودک به وجود می آورد. در نتیجه کودک در یادگیری این مساله که دیگران،افرادی متمایز با هویت های خاص خود هستند، با شکست مواجه می شود. اسپری(۲۰۰۳) افراد خود شیفته را افرادی رقابت جو می داند، که در جستجوی اطمینان به خود از طریق رقابت با دیگران» هستند. از سوی دیگر اغلب آنها معیارهای بین فردی و اجتماعی پذیرفته شده را زیر پا می گذارند تا از خود افرادی خاص بسازند و تصویرشان را از خود به عنوان فردی بی نظیر و استثنایی تقویت کنند. گاهی احساس مالکیت آنها حتی نسبت به بدن دیگران(مانند خشونت های جسمی و جنسی نسبت به دیگران) نیز آشکار است. آسیب های بین فردی شخصیت خود شیفته را در خانه نیز می توان مشاهده کرد. خود میان بینی این شخصیت ها موجب می شود که از فرصت همراهی با خانواده کاسته و به رویاهای خویشتن در زمینه موفقیت بپردازند. هر کس که  در رویاهای آنها حضور نداشته باشد، همانند کسی است که وجود ندارد. اعضای خانواده به عنوان افرادی واقعی با علایق، آرزوها و رویاهای خاص خودشان دیده نمی شوند بلکه صرفا همانند اثاثیه موجود در خانه اند(اسپری،۲۰۰۳).

[۱] .Hendin&cheek

[۲] .Hibbard&Bunce

[۳] .Rosenfld

 


فروش پایان نامه : تحول خودشیفتگی

 

خودشیفته ناسالم یک ساختار شخصیتی با مولفه هایی مانند حسادت،تکبر،بهره گشی،حس محق بودن،ناتوانی در همدلی با دیگران و غیره است. براساس طبقه بندی اختلالهای روانی(DSM-IV-TR،۲۰۰۰).

خودشیفته وقتی در شکل افراطی خود در قالب اختلال شخصیت ظاهر می شود، یک الگوی فراگیر خودبزرگ بینی( درخیال و یا در عمل)، نیاز به تحسین و فقدان همدلی است که از اوایل بزرگسالی آغاز و در زمینه های گوناگون ظاهر می شود.

این اختلال موضوعی است که مورد توجه بسیاری از متخصصان بالینی است. قبل از DSM-III این اختلال در DSM وجود نداشت.”اختلال شخصیت خودشیفته”  نامی است که به یکی از شخصیت های روان آزرده وار در عصر ما اطلاق می شود. استفاده وسیع از این اصطلاح توسط متخصصانی با جهت گیری روان تحلیل گری،علت اصلی اضافه شدن اختلال شخصیت خودشیفته در DSM-III بود. به نظر می رسد این مقوله تشخیصی به راحتی توسط محققان و متخصصان بالینی مورد قبول واقع شد و تعییرات اندکی در ملاکهای تشخیصی آن از DSM-III تا DSM-III-R تا DSM-IV و تا DSM-IV-TR داشته است (اسپری،۲۰۰۳).

افراد مبتلا به این اختلال یک حس بزرگ منشی مبنی بر مهم بودن دارند. آنها توانایی های خود را بیش از اندازه برآورد می کنند، اغلب مغرور و پرمدعا به نظر می رسند و با شادمانی تصور می کنند که دیگران ارزش همانندی را برای کوشش های آنها قایلند و هرگاه تمجیدی را که فکر می کنند سزاوار آنند دریافت نکنند، ممکن است شگفت زده شوند. اغلب در قضاوتهای مغرورانه از مهارتهای خود،مهارتهای دیگران را به طور ضمنی کمتر از اندازه برآورد می کنند(بی ارزش کردن)و بیشتر با خیالپردازهای مربوط به موفقیت نامحدود، قدرت،استعداد برجسته،زیبایی یا عشق آرمانی اشتغال ذهنی دارند.معتقدند که برتر،استثنایی یا بی همتا هستند و از دیگران انتظار دارند آنها را به همین صورت در نظر بگیرند.(DSM-IV-TR،۲۰۰۰)

مقاله - متن کامل - پایان نامه

افرادمبتلا به این اختلال احساس می کنند که نیازهایشان استثنایی و فراسوی بینش افراد معمولی است. حرمت خود در این افراد با نسبت دادن ارزش آرمانی به کسانی که با آنها در رابطه اند،افزایش می یابد(یعنی بازتاب آیینه وار از خودشان).معمولا به تحسین زیادی نیاز دارند و حرمت خود آنها تقریبا به صورت ثابتی شکننده است. آنها ممکن است نسبت به این که تا چه اندازه کارها را خوب انجام می دهند و تا چه اندازه توسط دیگران مورد احترام قرار می گیرند،اشتغال ذهنی داشته باشند. این امر اغلب به شکل نیاز به توجه و تحسین دایم ظاهر می شود. در انتظار غیر منطقی این افراد از رفتار بسیار خوب دیگران،یک حس استحقاق وجود دارد. این احساس محق بودن همراه با فقدان حساسیت نسبت به خواستها و نیازهای دیگران ممکن است به بهره کشی هشیارانه یا ناخواسته از دیگران منجر شود. آنها انتظار دارند هر آنچه را که می خواهند و یا احساس می کنند که نیاز دارند به دست آورند،قطع نظر از این که این امر چه معنایی برای دیگران دارد(همان منبع).

افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته معمولا فاقد حس همدلی هستند و در شناخت خواسته ها،تجربه های ذهنی و احساسهای دیگران مشکل دارند. هنگامی که به نیازها،خواسته ها یا احساس های دیگران پی می برند، به گونه ای اهانت آمیز این پدیده ها را نشانه ضعف یا آسیب پذیری تلقی می کنند.

کسانی که با این افراد در ارتباطند، به طور معمول آنها را هیجانی،سرد و فاقد علاقه متقابل می یابند. این افراد اغلب به وضعیت دیگران حسادت می کنند و یا معتقدند که دیگران نسبت به آنها حسودند و اغلب بازخوردهای متکبرانه، تحقیر کننده و ترحم آمیز دارند(همان منبع).

شیوع

میزان فراوانی اختلال شخصیت خودشیفته در جمعیت بالینی ۲%تا ۱۶% و در جمعیت کلی کمتر از ۱% برآورد شده است(DSM-IV-TR-2000).در مورد فراوانی این اختلال در سنین مختلف پخش سنی و الگوی خانوادگی آن،مدارکی در دست نیست(کاپلان و سادوک،۱۳۸۲).اگر چه تخمین زده می شود که تعداد افرادی که رگه های خودشیفته را به صورت معنا داری نشان می دهند درصد وسیعی از جامعه عمومی را در بر می گیرند(استون[۱]،۱۹۹۳،نقل از اسپری، ۲۰۰۳).

برخی از پژوهشگران ادعا می کنند آمادگی مردان و افرادی که خصوصیات مردانه دارند برای بروز این ویژگی ها بیشتر است،مثلا علاوه بر اسلاتر[۲](۱۹۷۵) که ادعا کرد مردان لیبیدویشان را در افتخار،کار،قدرت و اهداف خودشیفته صرف می کنند تا جایی که از لحاظ احساسی فلج شوند(ص،۸۹).اختر و تامسون[۳](۱۹۸۲) مشاهده کردند که بیشتر گزارش های خودشیفتگی مربوط به مردان است.

توصیفهای اختلال شخصیت خودشیفته

اختلال شخصیت خودشیفته می تواند به کمک توصیف ها و یا ویژگی های زیر شناخته شود:سبکها در مقابل اختلال، رویداد ماشه چکان، سبک رفتار، سبک بین فردی،سبک شناختی، سبک عاطفی، سبک دلبستگی(اسپری،۲۰۰۳):

۱-  سبک در مقابل اختلال: شخصیت خودشیفته بیشتر در فرهنگ غرب و به ویژه در میان حرفه ها و مشاغلی مانند حقوق،پزشکی،ت و ورزش دیده می شود. شخصیت خودشیفته می تواند در طیفی از سالم تا مرضی قرار گیرد، یعنی سبک شخصیتی خودشیفته در انتهای سالم طیف و اختلال شخصیت در طرف آسیب زای طیف به چشم می خورد. جدول ۲-۲ به تفاوتهای بین اختلال و سبک شخصیت خودشیفته اشاره می کند.

۲- رویداد ماشه چکان: منظور از رویداد ماشه چکان، موقعیت،شرایط و یا حوادثی است که با احتمال بیشتری،پاسخ سازش نایافته اختلال خوی را بر می انگیزد. همان طور که در سبکهای احساسی،شناختی،بین فردی و رفتاری بیان می شود در افراد خودشیفته موقعیت ارزیابی خود” احتمال بروز رفتارهای خودشیفته را افزایش می دهد(اوتمر و اوتمر[۴]، ۲۰۰۲).

۳- سبک رفتاری: از نظر رفتاری افراد خودشیفته به عنوان افرادی مغرور،فخر فروش،خود پسند، مطمئن به خود و خود میان بین به نظر می رسد، به هنگام مکالمه تمایل به تحت تاثیر قرار دادن دیگران دارند، خواهان تحسین هستند و دارای رفتاری نمایشی و مغرورانه هستند.

 

 

 

جدول ۲-۷ : مقایسه اختلال و سبک شخصیت خودشیفته (اسپری،۲۰۰۳)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اختلال شخصیت سبک شخصیت
-نسبت به انتقاد با احساس خشم،تنیدگی یا تحقیر پاسخ می دهد(حتی اگر بیان نشود). -اگر چه از لحاظ هیجانی نسبت به ارزیابی ها و احساسهای منفی دیگران آسیب پذیر است،اما می تواند با وقار و آرامش موقعیت را اداره کند.
-از لحاظ بین فردی استثمار گر است و از دیگران برای دستیابی به امتیاز جهت اهدافش استفاده می کند. -در سروکار داشتن با دیگران مهارت دارد،از نقاط قوت و امتیازهای دیگران در دستیابی به اهدافش استفاده می کند.
-احساس بزرگ منشانه از اهمیت خود -می تواند به طور جدی و فعالانه،خود،افکار و طرحهایش را ارائه دهد.
-معتقد است مشکلاتش منحصر به فردند و تنها توسط افرادی خاص درک میشوند. -متمایل است رقابت کننده ای توانمند باشد که عاشق به اوج رسیدن و ماندن در آنجاست.
-با خیالپردازیهای مربوط به موفقیت،قدرت،درخشندگی،زیبایی یا عشق آرمانی اشتغال ذهنی دارد. -می تواند خودش را به عنوان بهترین فرد در زمینه مورد علاقه اش ببیند.
-احساسی از محق بودن دارد و توقعات غیر منطقی از رفتار مطلوب خاص دارد. -به خود،توانایی ها،منحصر به فرد بودنش اعتقاد دارد اما رفتار یا امتیاز خاصی را به این خاطر از دیگران درخواست نمی کند.
-نیاز به توجه و تحسین مداوم دارد. -تشویق و تایید را با وقار و با این اندیشه که شایسته این تشویق و تایید است می پذیرد.
-فقدان همدلی،ناتوانی در تشخیص و تجزبه چگونگی احساس دیگران. -نسبت به تفکرات و احساسهایش آگاه است و تفکرات و احساسهای دیگران را هم تا اندزه ای درک می کند.
-اشتغال ذهنی با احساس حسادت -توقع دارد دیگران همیشه به خوبی رفتار کنند.

۴- سبک بین فردی: از نظر بین فردی آنها استثمار گرند و از دیگران به صورت افراطی برای خودشان و نیازهایشان سوء استفاده می کنند. رفتارشان از نظر اجتماعی سطحی(ساده انگارانه)،خوشایند و دوست داشتنی است، اگر چه ممکن است همدلی واقعی نکنند. هنگامی که دچار تنیدگی می شوند،در رفتارهایشان اهانت،تحقیر، استثمارگری و غیر مسئول بودن مشاهده می شود.

۵- سبک شناختی: سبک تفکر آنها با گستردگی شناختی مقوله بندی می شود. این افراد تمایل دارند به جای تمرکز بر واقعیات و پیامدها بر تصاویر و موضوع ها تمرکز کنند. در واقع آنها شفافیت واقعیت را می گیرند،واقعیت را تحریف می کنند و حتی به منظور حفظ توهمات درباره خود و برنامه هایی که در آنها شرکت دارند به لفاظی و خودفریبی می پردازند. سبک سناختی آنها انعطاف ناپذیر و احساسشان اغراق آمیز است. از این رو، برای خود آرمانهایی غیر واقعی می سازند و از داشتن احساس اغراق آمیز از هم بودن خود لذت می برند.

۶- سبک عاطفی: سبک غالب عاطفی و هیجانی در افراد خودشیفته، اعتماد به نفس،خونسردی و بی تفاوتی است. مگر در مواقعی که اعتماد به نفس آنها متزل شود که احتمالا در چنین مواقعی با خشم به انتقاد پاسخ می دهند. بین آرمانی سازی افراطی و ناارزنده سازی در نوسان اند و  ناتوانی خود را در نشان دادن همدلی همراه با روابط سطحی و کم عمق که با حداقل هیجان ها و یا مسئولیتها گره خورده است، نشان می دهند.

۷- سبک دلبستگی: افرادی که دیدشان نسبت به دیگران منفی و نسبت به خود، بین منفی و مثبت،در نوسان است، دارای سبک دلبستگیترسان وطرد کننده» هستند. این افراد تمایل دارند که خود را افرادی خاص و محق جلوه دهند اما نسبت به نیازشان به دیگران هم که می تواند بالقوه به آنها آسیب برساند توجه دارند. بدین ترتیب،برای دستیابی به نیازهایشان از دیگران استفاده می کنند. در حالی که در برابر آنها محتاط و طرد کننده هستند. این سبک دلبستگی ترسان- طرد کننده در افراد واجد اختلال شخصیت خودشیفته رایج است.

جدول۲-۸ : ویژگی های اختلال شخصیت خودشیفته

 

رویداد ماشه چکان

 

سبک رفتاری

سبک بین فردی

 

سبک شناختی

 

سبک احساسی

سبک دلبستگی

ارزیابی خود

 

مغرور،فخر فروش،خود پسند،خود میان بین،بی صبر متکبر و حساس

توهین آمیز،استثمار گر،غیر مسئولانه، کم عمق بدون همدلی،استفاده از دیگران برای نوازش خودشان

اغراق و گستردگی شناختی،تمرکز بر تصاویر و مضامین،گرفتن شفافیت از واقعیت، سمج و نامنعطف

اعتماد به خود-خشم خودشیفته

ترسان و طرد کننده

 

 

اگان و مک کورکیندال[۵](۲۰۰۷) خودشیفتگی را در دو بعد مورد مطالعه قرار می دهند:

  • خودشیفتگی قدرت: به آن بعد اشاره دارد که فرد به واسطه ی خودبرتر بینی به دنبال کسب قدرت و قدرت طلبی در جهت تفوق بر سایرین است. برخی از محققان عقیده دارند که این افراد بیشتر احتمال دارد که از لباس هایی با مارک مشهور استفاده کنند( واریز و همکاران[۶]، ۲۰۰۸).

۲- خودشیفتگی خودنمایی: به این مفهوم اشاره دارد که فرد به واسطه ی خودشیفتگی تمایل به خودنمایی و قرار گرفتن در کانون توجهات از طریق تصویرپردازی و نمود بیرونی دارد(اگان و کیندال، ۲۰۰۷).

[۱] .Stone

[۲] .Slater

[۳] .Akhtar&Tompson

[۴] .Othmer&Othmer

 


دانلود مقالات : تاریخچه و تحول خودشیفتگی

تاریخچه و تحول خودشیفتگی

اصطلاح متداول خودشیفته به اسطوره یونانی باز می گردد. داستانهای نوشته شده اولیه درباره خلق نارسیس[۱] قهرمان یونانی» است که در سروده های مذهبی هومری در قرن هفتم و هشتم آمده است. نارسیس جوانی بود که انعکاس چهره خود را در چشمه دید و عاشق آن شد وی در حالی که در تکاپوی در آغوش گرفتن انعکاس چهره خود بود،در برکه غرق شد(هامیلتون[۲]،۱۹۴۲؛ نقل از ریواس،۲۰۰۱).

ریواس(۲۰۰۱) درباره تاریخچه شکل گیری مفهوم خوشیفته در روانشناسی مرضی چنین نوشته است:ریشه های خودشیفته به عنوان یک ساختار آسیب شناختی روانی در نظریه روان پویشی قرار داد اگر چه الیس[۳](۱۸۹۸)و نک[۴](۱۸۹۹) اولین بار این اصطلاح را وارد حوزه روانپزشکی کردند، اما فروید(۱۹۵۷-۱۹۱۴)و رانک[۵](۱۹۱۱) این مفهوم را باری توصیف فرایندهایی به کار بردند که نماد خوشیفته و تمرکز بیش از حد برخود است. از زمانی که رایش(۱۹۷۲-۱۹۳۳) و بعد از او هورنای[۶](۱۹۳۷) این عقاید را در آثارشان به کار گرفتند،پیشرفتهای نظری برای این مفهوم تا زمان کارهای کوهات[۷](۱۹۷۱،۱۹۷۷)و کرنبرگ(۱۹۷۵) راکد ماند. با گسترش نظریه روابط موضوعی،کرنبرگ ویژگی های خودشیفته را به عنوان دفاع در برابر تجارب ناکام کننده شدید کودک در روابط موضوعی اولیه،قلمداد کرد».

کوهات،خودشیفته را فرایند تحول ارزش خود می داند که از بدو تولد تا مرگ ادامه دارد. بر این اساس،ارزش خود در طول دو قطب یک پیوستار تحول می یابد. یک سوی قطب،به فرایند دگرگونی تدریجی خود بزرگ بینی کودکانه و خام به حسی سالم از بلند پروازی مربوط است و قطب دیگر تحول،دگرگون سازی یک آرمانی سازی کودکانه به نظامی خودمختار از ارزشها را مشخص می کند.فرآیند تحول دو قطب به شکل زیر است(قربانی،۱۳۸۴): هر انسان با یک گرایش فطری خودشیفته به تحسین شدن و تحسین کردن متولد می شود. این گرایش در من هسته ای قرار دارد و دارای دو مولفه ۱-استعداد بزرگی و عظمت و ۲-استعداد آرمانی سازی است. وجود این دو گرایش در انسان به عنوان یک گونه اجتماعی حکایت از این دارد که در ما تمایلهای فطری به سوی رهبری استعداد بزرگی) و پیروی(آرمانی-سازی) وجود دارد. هر انسان در اثر آرمانی شدن گرایش به تسلط بر دیگران و با آرمانی کردن دیگران گرایش به  پیروی از افراد آرمانی دارد. تحول هر دو گرایش به حمایتهای عاشقانه و همدلانه ای که والدین و یا جانشین آنها نثار کودک می کنند، وابسته است.در شرایط سالم و مطلوب،والدین کودک را عمیقا دوست دارند و هنگامی که نوزاد و یا کودک عملی قابل تحسین انجام می دهد، والدین به طور طبیعی دچار شعف و شادی می شوند و عشق آنها نسبت به او متجلی می گردد. بتدریج که کودک رشد می کند، خواسته های والدین از کودک نیز بیشتر می شود. نخستین لبخند،نخستین حرکت،نخستین واژه و به همین ترتیب والدین در قبال تحول و رفتارهای پیچیده تر کودک شوق و شعف را تجربه و عشق بیشتری را نثار وی می کنند و در این فرآیند،کودک به شکلی فزاینده نسبت به توانایی های خود در کسب تحسین و توجه دیگران بیشتر اعتماد می کند. این فرایند تحول،حاوی نظم است و والدین کودک را به طور معمول نازپرورده نمی کنند. والدین متناسب با تحول کودک،از او اعمال سازنده تر و پیچیده تری را می طلبند و میل به بزرگ انگاشته شدن کودک پخته تر می شود. والدین نمی توانند و نباید هر عمل کودک را مورد تایید قرار دهند. این ناکامی بهینه به کودک فرصت می دهد چگونگی بزرگی و قابل تحسین بودن خود را به دیگران ثابت کند. از طریق این ناکامی بهینه کودک یاد می گیرد که آنچه تا کنون از طرف والدین برایش انجام شده است، به صورت روانشناختی برای خودش انجام دهد. یعنی تحسینهای والدین درون فکنی شده و کودک به تحسین خود می پردازد. فرایند تبدیل یک منبع اجتماعی به یک منبع روانشناختی چیزی است که کوهات آن را دورنی سازی دگرگون ساز می نامد. در نتیجه وابستگی فرد به دیگران برای تحسین شدن بتدریج کمرنگ شده و جای خود را به بلند پروازی بالغانه و واقع بینانه می دهد.

از دیگر سو، کودک والدین را منبع ،قدرت و دانایی مطلق انگاشته و گرایش به آرمانی سازی در او بیدار می شود. آرمانی سازی منابع بیرونی به کودک کمک می کند مورد حمایت واقع شده و تواناییهایش شکوفا شوند.

در اینجا نیز، ناکامی بهینه از طرف والدین، موجب می شود که گرایش به آرمانی سازی والدین و نیاز به دیدن آنها به عنوان افرادی توانا واقع بینانه تر شود. در نتیجه،آرمان از افراد آرمانی(والدین) جدا شده و آرمانهای منتزع از والدین، درونی سازی می شوند. دو قطب بزرگی و آرمانی سازی به شکل پویایی،احساس ارزش نسبت به خود را تنظیم می کنند.اما ارزش خود بالغانه نیز ممکن است در هر مرحله از زندگی تهدید شود. روابط سرد و توام با سوء استفاده ممکن است بازگشت به وابستگی های کودکانه،به تحسین شدن و تحسین کردن منتهی شود. این واپس روی، به درجه پختگی ارزش خود بستگی دارد. منابع درونی شده اندک در افراد، در اثر کوچکترنی مشکل در ارتباطها،به واکنشهای خودشیفته نابالغانه منجر می شوند. در حالی که افراد با منابع درون فکنده شده بیشتر،در صورتی واکنشهای خودشیفته نشان می دهند که، ناکامی شدیدی را در ارتباطهای انسانی تجربه کنند. یعنی،بنابر میزان تحول یافتگی دو گرایش فطری برای بزرگی و آرمانی سازی به بلند پروازی و ارزشهای بالغانه، در اثر رویارویی با مشکلات ارتباطی در بزرگسالی، فرد به حالتهای کودکانه بزرگی و آرمانی سازی کودکانه باز می گردد. خودشیفته در طول تحول در نقطه ای بین بالغانه ترین درونی سازی که ارزش خود سالم است و شدیدترین واپس رویهای کودکانه در نوسان است.

بر این اساس،ارزش خود دفاع و حمایتی در واقع انعکاسی از خودشیفته سالم در میانه طیف و انعکاسی از یکی از نقاط تحولی خودشیفته در حرکت به سوی ارزش خود سالم است. از سوی دیگر، خود بزرگ بینی به اصطلاح آشکار» و هم چینین آسیب پذیریپنهان» خودشیفته هر دو انعکاسی از حساسیت بیش از حد به تایید و حمایت دیگران است(قربانی،۱۳۸۴).

پس از موضع گیریهای نظری کرنبرگ و کوهات با انتشار چاپ سوم مجموعه تشخیصی و آماری اختلالهای روانی (DSM-III،۱۹۸۰ تشخیص رسمی اختلال شخصیت خودشیفته به عنوان یک تشخیص معتبر معرفی شد.

[۱] .narciss

[۲] .Homilton

[۳] .Elis

[۴] .Nacke

[۵] .Rank

 


پایان نامه روانشناسی : نظریه و  –  اضطراب

نظریه و  –  اضطراب

و اولین بار در سال ۱۹۹۵ در مجله روان درمانی شناختی و رفتاری به ارائه مدل فرشناختی درباره GAD  پرداخت . این مقاله ، سنگ بنای ژوهش های زیادی در حوزه مدل فراشناختی محسوب می شود. و (۱۹۹۵،۲۰۰۰) معتقد است نظریه های طرح واره ای مثل نظریه بک و تیزدیل[۱] نمی توانند تبیین کننده از شکل گیری و تداوم اختلالات هیجانی به دست دهد .

و و ماتیوس (۱۹۹۴،۱۹۹۶) با ارائه مدل عملکرد اجرایی خود نظم بخش مدعی هستندکه توانسته اند تبیین قانع کننده ای از عوامل زمینه ساز و تداوم بخش اختلالات هیجانی فراهم کنند. در این مدل ، نقش اصلی را فراشناخت وباورهای فقراشناختی بازی می کند .

اگرچه فراشناخت ابتدا در حوزه روانشناسی رشد و از سوی فالاول(۱۹۹۹) ، تیزدیل (۱۹۹۹) ، راچمن و شفران[۲] (۱۹۹۹) ، پوردن و کلارک[۳] (۱۹۹۹) ،نلسون ، استوارت، هووارد و کراولی[۴] (۱۹۹۹) به تدریج به حوزه روانشاسی بالینی و مخصوصا رفتار درمانی شناختی کشیده شد

و (۱۹۹۵) برای تبیین نگرانی به سه متغییر اصلی در شناخت اشاره می کنند که عبارتند از :

دانلود مقاله و پایان نامه

 

  • دانش فراشناختی ۲- تجربه های فراشناختی      ۳- راهبرد کنترل فراشناختی

دانش شناختی به باورها و دیدگاه های افراد درباره شناخت وارها و افکارشان اشاره دارد . به عنوان مثال، باورهایی که باعث می شوند افراد به افکارشان معنای خاصی بدهند ، در زمره دانش شناختی قرار می گیرند . می تان از و نوع دانش شناختی صحبت کرد(اول)دانش شناختی آشکار[۵] و (ب) دانش شناختی ضمنی[۶] (و ، ۲۰۰۰)

افراد می توانند  دانش شناختی آشکار را به کلام بیاورند . مثلا افراد مبتلا   GAD معتقدند که نگرانی غیر قابل کنترل خطرناک و مضر است و یا برخی از افراد بر اینباورند که نگرانی فوایدی در بر دارد (و،۲۰۰۲،کارت –هاتون و و،۱۹۹۷) . بیماران مبتلا به اختلالات وسواسی – اجباری ، سخت معتقدندکه داشتن برخی اغز افکار موجب حوادث ناگوار یافعالیت های ناخواسته می شود (راچمن، تودارسون، شفران و ودی ،۱۹۹۵؛امل کمپ و آردما[۷] ،۱۹۹۹ پوردون و کلارک ۱۹۹۹) بیماران مبتلا به افسردگی نیز باور های مثبتی درباره اندیشناکی دارند (پاپاگئورگیو[۸] و و، ۲۰۰۴)

پایان نامه

فرد از دانش فراشناختی ضمنی آگاه نیست و نمی تواند آن را به کلام بیاورد دانش فراشناختی ضمنی را می توان قواعد یا طرح هایی تلقی کرد که راهنمای پردازش اطلاعات قرار می گیرند یکی از موارد انتقاد و به نظریه هایی مثل بک همین دانش فراشناختی است.(و ۲۰۰۰)

تجربه های فراشناختی را می توان ارزیابی از وقایع روانشناختی (مثل افکار) ، احساسات و قضاوت درباره وضعیت های روانشناختی تعریف کرد. تعبیر و تفسیر های آکاهانه ای که افراد از تجارب شناختی خود دارند ، نیز جزء تجربه های فراشناختی قرار می گیرند(و ۲۰۰۰،۲۰۰۹)راهبردهای کنترل فراشناختی پاسخ هایی هستند که افراد برای کنترل سیستم شناختیخود به کار میبرند (و۲۰۰۰)

و و دیویس (۱۹۹۴) برای شناسایی راهبردهای کنترل فکر ، پرسشنامه ای طراحی کردند که پنج راهبرد را اندازه گیری می کند :

  • تنبیه
  • توجه برگردانی
  • کنترل اجتماعی
  • ارزیابی مجدد
  • نگرانی

و (۲۰۰۰)  معتقد است که در S-REF دو نوع سبک پردازش درگیر می شود. سبک پردازش عینی همان سبکی است که افراد را دچار اختلالات هیجانی می کند اما سبک پردازش فراشناختی در در فرایند درمان فعال می شود و بیماران با بهره گرفتن از راهبردهای درمانی می تواننتد در برخورد با جهان پیرامون از این سبک پردازشی استفاده کنند.

و (۲۰۰۰) تفاوت بین این دو نوع سبک پردازش را در جدول ۶ نشان داده است.

 

 

 

 

جدول۲- ۶: ویژگیهای سبک پردازش فراشناختی و عینی در S-REF (و، ۲۰۰۰؛ ص۲۸)

سبک پردازش فراشناختی                                                          سبک پردازش عینی
فراشناختوارهها :                                                            فراشناختوارهها :

 

افکار با واقعیت تطابق ندارند و تهدید، ذهنی است.                   افکار باواقعیت تطابق دارند و تهدید واقعی است

بایستی افکار را ارزیابی کرد                                                   بایستی طبق افکار عمل کرد.

اهداف:                                                                       اهداف:                      

اصلاح تفکر                                                                     حذف سریع تهدیدها

راهبردها:                                                                     راهبردها:                                                                                                                                                                        

ارزیابی افکار                                                                    ازیابی تهدیدها

پیامدها احتمالی :                                                           پیامدها احتمالی :

بازسازی دانش                                                                 تقویت دانش ناسازگارانه قبلی

شکل گیری قواعد و طرحهای جدید

 

نکته مهمی که در نظریه فراشناختی و (۲۰۰۹) تغییر مدل ABC  است. مدل ABC که در بطن نظریه های شناختی (مثل الیس ۱۹۶۲؛ بک،۱۹۹۵ ) قرار دارد زیر بنا اکثر روش ها و مداخلات شناخت درمانی قرار می گیرد A بعه معنای واقعه فعال ساز،  B به معنای باورها و C به معنای پیامدهای هیجانی و رفتاری و (۲۰۰۹) معتقد است که با توجه به نقش برجسته فراشناخت در کنترل و ارزیابی شناخت باییستی مدل ABC به مدل AMC تغییر یابد (و، ۲۰۰۹).

و (۲۰۰۶) برای فرمول بندی GAD در مدل فراشناختی بین دو نوع نگرانی تمایز قایل می شود:

  • نگرانی نوع اول ۲- نگرانی نوع دوم

نگرانی نوع اول همان نگرانی است که افراد در مشکلات روزمره خود دارن . اما نگرانی نوع دوم یا به عبارتی فرانگرانی ، افراد از این نگران هستند ، نگران می شوند (و،  ۱۹۹۹)

و(۲۰۰۹) معتقد است که دو نوع باور روانشناختی موجود است (اول) باور های فراشناختی مثبت (ب) باورهای فراشناختی منفی . در این قسمت به ذکر برخی از این باور ها می پردازیم.

نمونه هایی از باور های روانشناختی مثبت و منفی:

  • اگر نگران باشم برای مقابله با حوادث آماده می شوم.
  • تمرکز بر خطر باعث حفظ امنیت من میشود .
  • اگر احساسم را تحلیل کنم می توانم به جواب سوالهایم پاسخ دهم.
  • باید تمام افکارم را منترل کنم
  • به هیچ عنوان نمی توانم نگرانی و اندیناکی را کنترل کنم.
  • نگرانی آثار بدنی جبران ناپذیری دارد.
  • ناراحتی روان شناختی باعث دیوانگی من می شود.
  • افکار بد انسان را وادار به اعمال بد می کند
  • کنترل ناپذیری افکار به معنای دیوانگی است.
عامل برانگیزان

 

 

تعامل این باور ها باعث می شود افراد به دام GAD بیفتند و دچار سندروم های شناختی – توجهی (مثل نگرانی، اندیشناکی، تهدیدیابی ) شوند.

 

فعال سازی باورهای

 

فراشناختی منفی

 

نگرانی نوع اول

 

 

فعال سازی باورهای فراشناختی

 

مثبت و انتخاب راهبرد

 

نگرانی نوع دوم (فرانگرانی)

 

 

رفتار
کنترل افکار
هیجان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شکل۲- ۸ : مدل فراشناختی GAD (و ۲۰۰۶)

 

و(۲۰۰۶) برای درک بهتر مدل فراشناختی GAD مشکل بیماری را در قالب این مدل فرمول بندی کرده است. شواهد پژوهش گسترده ای در حمایت از مدل فراشناختی به دست آمده است (برای اطلاعات بیشتر درباره این شواهد پژوهشی مراجعه کنید به و (۲۰۰۹) فصل دهم).

 

  •  
۶٫ نگرانی باعث می­شود که خانواده ام آسیب ببینند ((اگر نگران باشم می­توانم با مشکل مقابله کنم))
  • فکر تصادف

 

 

نگرانی درباره تصادف و ۲٫ چگونگی

 

جلوگیری یا مقابله با آن

۴٫ کنترل را بر نگرانی از دست می دهم.
۳٫ اضطراب، بی خوابی، بی قراری
۸٫ فرونشانی افکار اولیه،ادامه نگرانی
اجتناب از کسب ۷٫ اطلاعات

 

درباره ترافیک، اطمینان طلبی

مسافرت نرفتن

نگرانی غیرقابل کنترل است، ۵٫

 

قلبی می شود،  حملۀ باعث نگرانی

باعث دیوانگی می شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شکل۲-۹ : شکل بندی مشکل بیمار GAD در قالب مدل فراشناختی(و، ۲۰۰۶ ؛ ص ۲۶۴)

 

 

 

۱٫Teasdale

۲٫Rachman&Shafran

۳٫Purdon&lark

[۴].Nelson&Stuart&Howard&Crawley

[۵].explicit

[۶].imxplilcit

 


دانلود پایان نامه : نظریه بارلو  –  اضطراب

نظریه بارلو  –  اضطراب

بارلو (۱۹۸۸) معتقد است که می توان اضطراب را به عنوان ساختار منسجم و یگانه شناختی – عاطفی تصور کرد که در قالب سیستم دفاعی انگیزشی عمل می کند . هسته اصلی این ساختار را کنترل ناپذیری وقایع ناگوار آینده را تشکیل می دهد . از آنجا که فرد احساس می کند بر وقایع ناگوار آینده کنترل ندارد بنابرین دچار احساس درماندگی می شود . این حالت عاطفی منفی همراه با اشتغال ذهنی نسبت به ارزیابی  قابلیت های مقابله ای ، باعث بروز واکنش های فیزیولوژیکال می شود. بارلو (۲۰۰۲) معتقد است که می توان اضطراب را در قالب اصطلاح بیمناکی اضطراب برانگیز »بهتر درک کرد. اضطراب ، حالت خلقی آینده مداری است که فرد را برای مقابله با حوادث  منفی و ناخوش آیند آماده می کند . فرایند بیمناکی اضطراب برانگیز بارلو(۲۰۰۲) در قالب شکل ۵ نشان داده شده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برانگیختگی عوامل اضطراب برانگیز (بافتارهای

 

موقعیتی، برانگیختگی یا سایر عوامل غیرقابل توجیه)

عواطف منفی

 

– پیش بینی ناپذیری و کنترل ناپذیری (ناتوانی ادراک شده درتاثیرگذاری بر وقایع)

-مقابله آماده ساز همراه با عوامل فیزیولوژیکی و فعال سازیشکنج های مغزی

عملکرد ناکارآمد
گوش به زنگی افراطی و سوگیری های شناختی
جایگزینی توجه: توجه متمرکز بر خویشتن
شدت یابی
تلاش برای مقابله با

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

افزایش برانگیختگی

 

فرآیند نگرانی:

 

فعالیت کلامی- زبانی و بازداری از

فعالیت دستگاه عصبی خودمختار

برای برنامه ریزی و حل مشکل

(اغلب ناموفق است) و اجتناب از

عواطف منفی اصلی

اجتناب (در صورت امکان)

 

اجتناب از بافتار موقعیتی یا سایر

عواطف منفی

 

 

 

 

 

 

 

 

شکل۲-۵: فرایند بیمناکی اضطراب برانگیز(بارلو، ۲۰۰۲؛ ص ۶۵)

تعامل چنین سیستمی ،افراد را دچار مشکل می سازد آنها را در دام اختلالات اضطرابی مخصوصا GAD بیندازد. بارلو (۲۰۰۲) معتقد است که آسیب پذیری  روان شناختی و آسیب پذیری بیولوژیکی ، افراد را مستعد و مبتلا به GAD  میسازد. از طرفی دیگر او بر این باور است که GAD اختلال اضطراب بنیادین محسوب می شود و درک مبانی و ساز و کارهای آن به درک سایر اختلالات اضطرابی کمک می کند.

بارلو (۲۰۰۲،۱۹۸۸،کوپیتا[۱]، ۱۹۹۸) در بحث از عوامل آسیب پذیری روانشناختی بر کنترل پذیری اشاره می کند . باورهای افراد درباره کنترل پذیری وقایع از درباز در حوزه روان شناسی مطرح بوده است . این مسأله در چندین نظریه مهم از جمله نظریه درماندگی آموخته شده(سلیگمن، ۱۹۷۲) ، نظریه شناختی اجتماعی (بندورا، ۱۹۹۷) و نظریه یادگیری اجتماعی (راتر، ۱۹۶۶) نقش اساسی بازی کرده است.

پژوهش های زیادی نشان می دهد ( به عنوان مثال رجوع کنید به  کوپیتا و بارلو ،۱۹۹۸)کنترل ناپذیری وقایع باعث می شود به تدریج در ذهن افراد باورهایی مبنی برذاری بر وقایع شکل بگیرد . چنین باورهایی افراد مبنی بر عدم تاثیر گذاری افراد را مستعد و موجب بروز تاختلالات اضطرابی می کند.

فرانک[۲] (۱۹۸۲، به نقل از تامپسون و ویرسون[۳] ،۲۰۰۰) به این نکته اشاره می کند که تمام بیماران با حالتی به درمان مراجعه می کنند که به آن تضعیف روحیه گفته می شود این حالت با احساس بی کفایتی ، درماندگی ، ناامیدی و کاهش عزت نفس مشخص می گردد. تمامی این ابعاد به عنوان مولفه های کنترل اداره شده پائین تلقی می شوند. کلوئیتر، هیمبرگ ، لبووتیز و گینتو[۴] (۱۹۹۲) معتقدند که زیر بنای تمامی اختلالات اضطرابی را کاهش قابلیت کنترل تشکیل می دهد . کورپیتا و بارلو (۱۹۹۸) برای درک تمامی عوامل موثر بر آسیب پذیری  نسبت به اضطراب توانسته اند عوامل بیولوژیکی و روانشناختی را با یکدیگر تلفیق کنند و مدلی یکپارچه در این زمینه ارائه دهند. شکل ۶ به این مدل اشاره دارد.

شکل گیری بعدی
محرک

 

 

کنترل ادراک شده پایین

 

 

ادراک کنترل شده  پپایین

 

 

محرک کنترل ناپذیر

 

 

شکل گیری اولیه

 

 

 

 

 

 

تفسیر غلط محرک به

 

عنوان پدیده های

غیرقابل کنترل

 

بروندادهای جسمی نامتمایز

 

 

عاطفه منفی

 

 

بازداری

 

 

افزایش فعالیت بازداری رفتاری و سیستم

 

هیپوتالامیک هیپوفیز آدرنوکورتیکال

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شکل۲-۶: مدل شکل گیری آسیب پذیری در برابر اضطراب(کورپیتا و بارلو،۱۹۹۸؛ص۱۶)

محرک ها یا وقایع کنترل ناپذیر در دوران اول زندگی باعث  می شوند به تدریج در حافظه افراد این باور شکل بگیرد که خیلی نمی توانند بر وقایع پیرامون اثر بگذارند . علاوه بر این ، رفتار ناهمخوان والدین باعث می شود کودکان نتوانند واکنش های آنان را پیش بینی کنند . همین مساله باعث می شود به تدریج کودکان بازداری پیشه کنند و بازداری که حاصل تعامل ساختارهای هیپوتالاموس و لیمبیک است ، باعث برون دادهای جسمی نامتمایز می شود . شاید به همین دلیل باشد که بیماران اضطرابی نمی توانند احساسات و پاسخ های جسمانی اضطراب را به درستی تفکیک کنند. همه این مسایل دست به دست هم می دهند و فرد را مستعد بروز اختلال می کند . بعد ها که در سیر زندگی افراد با محرکی روبه رو می شوند ، آن را به اشتباه به عنوان پدیده ای غیر قابل کنترل تعبیر می کنند . عاطفه منفی ای که به دنبال این ارزیابی و تفسیر غلط به وجود می آید باعث افزایش فعالیت بازداری رفتاری و افزایش  سیستم هیپوتالامیک هیپوفیز آدرنوکورتیکال می گردد (بارلو ،۲۰۰۲).

بارلو (۲۰۰۲) معتقد است آسیب پذیری روانشناختی و آسیب پذیری بیولوژیکی باعث می شود افراد نسبت به وقایع استرس زا ، حساس شوند . سیستم هشدار دهنده ، اشتباه به کار می افتد و وقایع بی خطر را تهدید آمیز تلقی می کند سپس بیمناکی اضطراب برانگیز وارد ماجرا می شود و باعث افزایش تنش عضلانی و گوش به زنگی می گردد . فرآیند نگرانی برای حل مشکل و مقابله با تهدید خیالی به کار می افتد . اما نگرانی با اجتناب از تصویر سازی ذهنی تهدید آمیز و افزایش فشار بر سیستم پردازش شناختی، فرآیند حل مسأله و مقابله با تهدید را دچار مشکل می سازد . مهارت های ناکار آمد حل مسئله و بازداری  پاسخ های اتوماتیک نیز دراین بین نقش بازی می کنند . پایان این ماجرای غم انگیز به GAD ختم می شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آسیب پذیری بیولوژیکی عمومی
سیستم هشداردهنده­ی غلط

 

 

آسیب پذیری رونشناختی عمومی
وقایع استرس زا زندگی
بیمناکی اضطراب برانگیز( افزایش تنش عضلانی و گوش به زنگی)
فرآیند نگرانی: تلاش نافرجام برای مقابله و حل مشکل
بازداری پاسخ اتوماتیک
اجتناب از تصویرسازی ذهنی
مهارت­های ناکافی در حل مشکل
افزایش پردازش شناختی
GAD

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شکل۲-۷: مدل آسیب پذیری GAD (بارلو،۲۰۰۲؛ ص۵۰۰)

نظریه بورکووک

بورکووک[۵] یکی از نظریه پردازان مشهوری است که سالها درحوزه سنجش و درمان GAD قلم فرسایش کرده است. بورکووک در  سال ۱۹۸۵ در مقاله ای به ارزش بالقوه نگرانی در پژوهش آفرینی و درمان GAD اشاره کرد . پس از این مقاله پژوهش های زیادی در زمینه نظریه پردازای ، سنجش و درمان نگرانی – که مولفه اصلی GAD محسوب می شود – طراحی شد و اجرا  گردید .

علاوه بر این ، نقش ممتاز بورکووک این است که همراه با یافته های جدید در حوزه GAD در نظریه های خود تجدید نظر می کند . او ابتدا به پشتوانه نظریه دو عاملی ماورر (به نقل از بورکوورک ، آلکائین و بهار[۶]،۲۰۰۴) به تبیین نگرانی پرداخت.

در نظریه دو عاملی ماورر(۱۹۴۷، به نقل از بورکوورک ، آلکائین و بهار[۷]،۲۰۰۴) این گونه بیان شده است که وجود محرک طبیعی در حین بروز واقعه ای ناخوشایند باعث ایجاد ترس از طریق شرطی کلاسیک می شود. این محرک ناخوشایند شرطی شده ناگزیر مورد اجتناب قرار می گیرد . پاسخ اجتناب با کاهش ترس ، تقویت می شود. بنابرین ترس یا اضطراب از طریق شرطی کلاسیک پدید می آید و با شرطی عامل تداوم پیدا می کند

بورکووک در ابتدا عقیده داشت که نگرانی، تلاشی شناختی برای اجتناب از نتایج ناگوار احتمالی است. هر چند این نظریه در ابتدا تبیین قانع کننده ای از نگرانی فراهم می ساخت . اما شواهد تجربی ااندکی از این نظریه حمایت کردند و همین امر باعث شد بورکووک در نظریه اولیه خود تجدید نظر کند.

بوکووک و اینز (۱۹۹۰) متوجه شدند که نگرانی اصولا فعاالیتی کلامی – زبانی است. بیماران مبتلا به GAD از برانگیختگی جسمی – عاطفی می ترسند. وقتی که موقعیت را تهدید کننده درک می کنند ، بلافاصله توجه خود را از نشانه های برانگیختگی به فعالیت مفهومی – کلامی معطوف می کنند و با این کار خود از تصاویر ذهنی ناخوشایند جلوگیری میکنند . کاهش برانگیختگی جسمانی – عاطفی باعث تقویت فرایند نگرانی می شود.

اگر این نظریه پردازی درست باشد، حداقل می توان سه فرضیه قابل آزمون از آن استخراج کرد :

  • نگرانی عمدتاً فعالیتی کلامی – زبانی است .
  • نگرانی از طریق فعالیت تصویر سازی ذهنی کاهش می یابد یا بازداری می شود.
  • نگرانی باعث کاهش یا بازداری انگیختگی جسمانی می شود.

بوکووک و اینز(۱۹۹۰) به مقایسه افراد مبتلا به GAD و افراد عادی در شرایط خود آرامبخش و نگرانی پرداختند . میزان نگرانی در گرئوه عادی در حالت آرامبخش ، ۱۵ درصد بود و در طی حالت نگرانی ، ۲۶ درصد. میزان افکار نگران ساز در افراد مبتلا به GAD در حالت آرامبخش، ۳۳ درصد در طی حالت نگرانی ، ۳۸ درصد بود. خطور تصاویر ذهنی در گروه کنترل در شرایط آرامبخش ، ۵۶ درصد و در طی  دوره نگرانی ، ۴۶ درصد بود . اما تصاویر ذهنی بیماران GAD از ۳۳ درصد به ۲۰ درصد کاهش یافت.

به دلیل اینکه زبان عمدتا در نیمکره چپ مغز بازنمایی می شود ، شاید قابل انتظار باشد که فعالیت نیمکره چپ در هنگام نگرانی افزایش یابد . کارتر ، جانسون و بوکووک (۱۹۸۶ ) به این نتیجه رسیدند که نگرانی منجر به افزایش فعالیت EEG در لوب پیشانی می شود جالب اینکه در فعالیت پیشانی چپ در هنگام نگرانی بیشتر از فعالیت پیشانی راست است.

فریستون، داگاس و لاداسر[۸] (۱۹۹۶) در تکرار همین پژوهش به این نتیجه رسیدند که نگرانی پدیده ای است که عمدتاً به ورت فعالیت زبانی – کلامی ترجمه می شود . به عبارتی پژوهش ها نشان داده اند  که وقتی انسان ها نگرانهستند یا خودشان به گونه ای حرف می زنند . دقیق تر اینکه نگرانی به صورت خودگویی منفی متجلی می شود.

شواهد سایکوفیزلوژیکال متعددی نشان داده اند که فرایند فکری در حین نگرانی ، فعالیت غالب به شمار می روند . فعالیت نیمکره افراد مبتلا به GAD چه در شرالیط نگران کننده و چه در شرایط عادی بیشتر .(بوکووک، ری، استوبر[۹]،۱۹۹۸؛ هلر ،نیتسک ،اتین و میلر[۱۰] ، ۱۹۹۷؛ تاکر ، آنتز ، استن اسلای ، بارانارت[۱۱]،۱۹۷۸، تایلر و تاکر[۱۲] ۱۹۸۲)

پژوهش های استوبر (۱۹۹۸؛ استوبر، تپروین و استاک[۱۳] ،۲۰۰۰) که بر ماهیت انتزاعی نگران متمرکز است ، نشان داده که موضوعات غیر نگران کننده با تصاویر ذهنی بیشتری همراهند و افزایش نگرانی درباره  یک موضوع خاص با تصاویر ذهنی کمتر همراه است. شاید بتوان این موضوع را در قالب نظریه رمز گردان دو گانه پی ویو(۱۹۸۶) بهتر درک کرد. پی ویو[۱۴] (۱۹۸۶) معتقد است که اطلاعات به شکلکلام و تصویر و در دو نظام بازنمایی متفاوت در مغز پردازش می شوند. نگرانی به دلیل ماهیت مفهومی – کلامی عمدتا دستیابی به تصاویر ذهنی را کاهش می دهد . حتی اگر تصاویر ذهنی فاجعه بار در حوزه کامل رخ بدهند به احتمال زیاد به دلیل غالب بدون فرایند های کلامی (نگرانی) ، وضوح و شفافیت کمتری دارند و میزان آشفتگی هیجانی همراه با تصویر کاهش می یابد همین مسئله نگرانی را به عنوان اجتناب شناختی مطرح می کند.

نگرانی باعث فرونشانی اضطراب جسمانی می شود (بوکووک ،آلکائین و بهار،۲۰۰۴) سالها قبل تاکرو نیومن (۱۹۸۱) به این نتیجه رسیدند که افراد برای کنترل هیجانی و انحراف خاطر از موضوعات نگران ساز  از کلامی سازی به عنوان یک راهبه استفاده می کنند . استفاده از این راهبرد باعث کاهش برانگیختگی دستگاه عصبی سمپاتیک در واکنش به اطلاعات ناخوشایند می شود . بورکووک و هیو[۱۵] (۱۹۹۰) به کاوش پیرامون همین مساله بر روی افراد دچار اضطراب سخنرانی پرداختند . نتایج پژوهش های آنان نشان داد که افراد مبتلا به اضطراب سخنرانی ، تصاویر سخنرانی آتی خود را تصور می کردند پاسخ های قبلی – عروقی بسیار اندکی را تجربه می کردند. در حالیکه اضطراب ذهنی ذهنی آنها بسیار بالا بود و بورکووک ،لیون فیلدز، ویزر و دایهل[۱۶] (۱۹۹۳) به این نتیجه رسیدند که فرونشانی پاسخ های جسمی به میزان خطور افکار نگرانی ساز ربط دارد و نه افکار به طور کلی. پیسلی – میکلوس و ورانا[۱۷] (۲۰۰۰) معتقدند افراد نگرانی حتی پس از تصویر سازی ذهنی و انجام تمرین های آرامش آموزی باز هم طپش قلب کمتری دارند.

نتایج پژوهش هازلت – استیون[۱۸] و بورکووک (۲۰۰۱) نشان داد که افرادمبتلا به اضطراب سخنرانی حتی به هنگام رویارویی  واقعی با موقعیت های اضطراب برانگیز باز هم پاسخ های فیزیولوژیکی کمتری نشان می­ دهند.

نکته شایان ذکر دیگری که در بحث از نگرانی اهمیت خاصی دارد، بحث فواید نگرانی است  بسیاری از افراد مبتلا به GAD معتقدند که نگرانی پیامدهای مثبت فراوانی دارد (و،۱۹۹۷؛۲۰۰۰؛۲۰۰۵)چندین سال قبل بورکووک ، هازلت – استیون و دیاز[۱۹] (۱۹۹۰) از افراد مبتلا به GAD سوال کردند که نگرانی چه فوایدی در بر دارد پاسخ هایب این افرادرا در شش دسته بقه ندی کردند.:

  • نگرانی باعث می شود برای انجام کارها انگیزه پیدا کنیم.
  • نگرانی باعث می شود از وقوع حوادث ناگوار جلوگیری کنیم.
  • نگرانی باعث می شود برای شرایط بد آماده شویم.
  • نگرانی باعث می شود مشکلات را حل کنیم.
  • نگرانی باعث می شود وقع حوادث ناگوار کم شود.
  • نگرانی باعث می شود توجه خود را از مسائل عاطفی تر به موضوعات خنثی تر معطوف کنیم افراد مبتلا به GAD در شش دسته از این باورها نمرات بالاتری در نقایسه با افراد عادی گرفتند (بورکووک و روئمر ۱۹۹۵) علاوه بر این نگرانی باعث می شود افراد از موضوعات هیجانی ( مثل ترس های زیر بنایی ، وقایع دلخراش دوران کودکی ، موضوعات مربوط به روابط فعلی یا اطرات ناگوار دوره کودکی اجتناب کنند (بورکووک ، آلکائین و بهار، ۲۰۰۴)

نگرانی را می توان دلمشغولی سطحی درباره ترس های زیر بنایی تلقی کرد . مطالعه وسی[۲۰] و بورکووک (۱۹۹۲) از این فرض حمایت می کند . از افراد نگران و غیرنگرانخواسته شد در فرایندفاجعه سازی موضوعات نگران کننده ف بدترین ترس های خود را مشخص کنند . افراد نگران در هر گام به موضوعات و ترس های بیشتری اشاره کردند در حالیکهافراد غیر نگران موضوعات کمتر فاجعه باری را ذکر کردند.

افراد مبتلا GAD گاهی اوقات با یک حادثه تروماتیک روبه رو می شوند و به دام این اختلال می افتند ( بک و همکاران ، ۱۹۸۵) پژوهش روئمر ،مولینا ، لیتز[۲۱] و بورکووک (۱۹۹۷) نشان داد که افراد مبتلا به GAD در مقایسه با افراد غیر مبتلا به GAD وقایع تروماتیک بیشتری در زندگی خود تجربه کرده اند . پژوهش های زیادی از این یافته حمایت می کنند که افراد مبتلا به GAD  در سیر زندگی خود با حوادث ناگوار زیادی رو به رو شده اند .(بلازر، هرگز و جورج[۲۲] ، ۱۹۸۷؛ فیرمن ، هانت، پرات و وارشاو[۲۳] ، ۱۹۹۳؛هرمان ، پری و وندرکولک[۲۴]، ۱۹۸۹؛روئمر، مولینا و بورکووک،۱۹۹۷)

افراد مبتلا به GAD   ذهن بسیار مشغول و درهم و برهمی دارند و توجه آنها همیشه به حوادث منفی و ناگوار آینده معطوف است و دائم با خودشان در حال حرف زدن هستند (بورکووک و اینز، ۱۹۹۰؛ بهار ، زیلنگو بور کووک ،۲۰۰۵) مشکل جدی افراد مبتلا به GAD ، نقص در خود بازنگری است ، توجه آنها مدام بین حوادث تهدیدزای درونی و بیرونی سرگرداناست و به همین دلیل است که یکی از مهارت هایی که باید این افراد یاد بگیرند مهارت خود بازنگری است .(بهار و بورکووک، ۲۰۰۶)

علاوه بر این افراد مبتلا به GAD در ادراک، تفسیر و پیش بینی حوادث به گونه ای غیر انطباقی عمل می کنند . شواهد بالینی نشان می دهد که این افراد نسبت به خودشان ، گذشته و آینده و جهان پیرامون ، نگرشیانعطاف ناپذیر و تحریف شده دارند. انحراف ناپذیری در شیوه تفکر باعث می شود اغلب اتوقات این افراد در نگران اندیشی بگذرد و همین مساله آنها را به دام سوءگیری های شناختی می اندازد . این سوگیریها در قالب توجه به علایم تهدید زا ، تفسیر اطلاعات مبهم به صورت علایم تهدید و ادراک بالاتر خطر جلوه گر می شوند (بهار و بورکووک، ۲۰۰۶).

۱٫Chorpita

۲٫Frank

۳٫Wirson&Tampson

۴٫Gitow

۱٫Borkovec

۲٫Behar&Alcaine

۳٫Behar&Alcaine

۱٫Ladoucer&Dugas&Freeston.

۲٫Stober&Ray

۳٫Miller&Etienne&Nitschke&Heller

۴٫Barnhardt&Sttnslie&Antez&Tuker

۵٫Tuker&Tyler

۶٫Staak&Tepperwien.

۷٫Paivio

۱٫Hue

۲٫Diehl&Wiser&Lionfields

۳٫Vrana

۴٫Hazlette-stevens

۵٫Diaz

۱٫Vasey

۲٫Litz& Molina

۳٫George&Hughes&Blazer

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

راهنمای طراحی وب‌ سایت بهترین نوشته های خواندنی و مفید ثبت شرکت در چین فینگرفود زیبا و لذیذ در تهران تولید کننده روشنایی ال ای دی دراستان کرمان سایت مرجع دانلود پایان نامه - تحقیق - پروژه ... و من می نویسم! فلامینگو شاپ آسان بیاموز ! نآمرئی